خلاصه ماشینی:
"با گشودن باب محبت و همدلی با معلم مدرسه،دنیای کوچک دخترک به سمتی دیگر جهت میگیرد و این مقدمهای میشود که ارتباطگیری «نام-هونگ»که تا آن زمان ضعیف بود (نمیتوانست از خود دفاع کند،نمیتوانست خشم یا احساسش را بیان کند،نمیتوانست در حضور دوستانش مثل پسران از درخت بالا رود و متهم بود به ترسو بودن،خجالتی بودن،بیحرفی و حماقت)تقویت شود و از آن برای ایجاد دوستی و ارتباط بهره گیرد.
این معلم، کنشهای مراقبتی زنان را در احساس مسئولیت در قبال کودکان(با توجه به اینکه نویسنده معلم نیز هست)بیان میکند،این همدلی آسان با راوی مونث را میتوان با«قرائت وابسته به جنس یا قرائت در مقام زن»نیز در داستان ارزیابی کرد تا مشخصش شود کدام یک از عناصر داستان،فقط برای خوانندگان مؤنث مهم است و کدام یک برای مخاطبان مذکر.
در کتاب«دربارهء رمان و داستان کوتاه»آمده است: «حوادث رمان،غالبا به این احتیاج دارند که با فاصلهای از زمان،از یکدیگر جدا شوند نویسنده برای آنکه تعادل نوشتهء خود را حفظ کند مجبور است تا آنجایی که توانایی دارد مادهای بیفزاید که این فاصله را پر کند.
در این متن،شکافهایی وجود دارد که خواننده نمیتواند جای خالی جزئیات را که در متن آشکار نیستند،اما برای فهم مطالب ضروریاند،پر کند تا داستان کامل شود.
«نام-هونگ»، «چومینه»،«عمه»،«مری»،«تسا»،«دنی»،«خانم لیلی»(معلم)،اعضای خانوادهء«نام»،«آقای نیوتن»، «آقا و خانم نگوگ»،«آقای براون»به راستی چه گونه افرادی هستند؟اگر این تصویرگری نصفه نیمه هم ضمیمه داستان نمیشد،در ذهن ما تصویری از شخصیتها شکل میگرفت؟به کمک ویژگیهای جسمانی میتوان شخصیتی واقعی خلق کرد وگرنه دنبال کردن حوادث زندگی یک سایه در داستان،کار بسیار مشکلی است."