خلاصه ماشینی:
"«کلاغها بر این عقیدهاند که یکی از آنها به تنهایی میتواند آسمان را نابود کند،اما وجود آسمان یعنی نابودی همهء کلاغها» کافکا،کلمات قصار این قلمانداز که به سبیک مقالهنویسی-بهتر است بگویم خودگویی-نوشته شده صرفا برای گشایش پنجرهای دیگر به بخش مهم از جهان ما و نگرشی نابهروال به جهانی در حال فروپاشی است که کودک و کودکی را مانند همهء مفاهیم دیگر به گسست و انتزاع کشانده و مانند جزیرهء کروزو با حصاری بلند از بقیهء اجزای جهان جدا کرده است.
نوشتن این سخنان بهمعنای آن نیست که نویسنده،نسخهای برای رهایی کودکان و نوجوانان از این جزیرهء سرگردانی پیچیده و یا کودک 11 ساله خود را مطابق این دیدگاه بارآورده یا نظریهای جدید به نظریههای بسیار و رنگارنگ موجود افزوده است.
در قاموس جهان کنونی[دنیای قشنگ نو]،کودک یک بزرگسال معنا شده است که نقش خنگ و ابله را بازی میکند و برای کنترل کودکی،راهی جز این نیست.
تظاهر به کودک دوستی،یاد ودریغ[نوستالژی]های رنگارنگ و آبکی بزرذگسالان در مورد دورانی موهوم به نام کودکی و ادا و اطوارهای کودک مآبانهء رفیق رایج که طیف وسیعی از تمامی قشرهای هنرمندنما،شاعر و نویسنده و غیره را به خصوص در ایران،گرفتار خود کرده است،همه و همه برای آلودن کودکی و سرانجام زیر سیطره آوردن آن و زندانی کردن کودکان در سیستمهای[نظامهای]پیچیده و بستهای است که به اردوگاههای نازی بیشباهت نیست.
سیرکباز قصهء پینوکیو کاملا موفق شده است که کودکان را در جزیرهای مانند جزیرههای داستان ادیسه به صورت حیواناتی چشم و گوش بسته،مسخ کند و آنها را در تماشاخانهء دوزخی دنیای قشنگ نو نمایش دهد."