خلاصه ماشینی:
"راست است که در دورهء بعد بیشوکم نمونههایی از شخصیتهای علمی و چهرههای فرهنگی،نظیر ابن سینا و خیام هم به گونهای دیگر در کانون توجه نویسندگان قرار گرفتند،اما به دلیل آنکه هم روزگار پرداختن رمان تاریخی در قلمرو زبان فارسی و تاریخ ایران به سرآمده بود،و هم نویسندگان بیسایهتر و ناآشناتری به این کار دست زدند،اینگونه کتابها نتوانست جایگاهی حتی همپایهء رمانهای تاریخی گروه اول به دست آورد.
البته من هنوز با نویسندهء کتاب هماواز نیستم که آنچه او در سرگذشت فردوسی به قلم آورده یک رمان،یا چنانکه نمونههایی از آن را در زبان فارسی چندین دهه پیشتر سراغ گرفتهام،یک رمان تاریخی است؛بلکه بیشتر برآنم که آنچه نویسندهء باذوق و دلبستهء فرهنگ و ادب پارسی در این کتاب 432 صفحهای پیرامون وقایع زندگی و ترسیم خطوط چهرهء آزاده مرد خراسان بزرگ به قلم آورده یک«تاریخ داستانی»است که با تکیه بر یافتهها و دستاوردهای تاریخی در پرتو مایههایی از تخیل و ذوق به قلم آمده است وگرنه از منظر عناصر داستان و ساختمانی که ابتداء برای رمان در نظر گرفته میشود،هنوز خیلی کار دارد تا بتوانیم کتاب فردوسی ساتم الوغزاده را چنانکه خود او پنداشته است،یک رمان تاریخی بدانیم.
به این معنی که اگر پارهای نامهای برساخته که او به افراد و شخصیتهای بینام اطراف فردوسی داده(مانند نامهایی که برای همسر و دختر و پسر او انتخاب شده است)و برخی تصرفهای اندک در فضای حوادث و پارهای دقتها در به کارگیری زبان داستان و نقش راوی و توصیف برخی جزییات صحنهها و درونکاویهای شخصیتها را نادیده بگیریم،تقریبا کتاب او از هرگونه پیرایه و مشخصهء داستانی عاری خواهد بود."