خلاصه ماشینی:
"اگر طبق نظر«رودلف اوتو»[11]هنر مقدس غرب برای بیان تجلی غیبی(تجلی نومنی)14دو طریق مستقیم تاریکی و سکوت را یافته است که به کمک سایه روشن غروبگاهی زیر گنبدهای بلند«گوتیک»حالت«شکوه هیبتانگیز»به وجود میآورند، هنر ایران همین حالت«نمود بیبود»را به صورت مظاهر خیالی تجلیات ازلی بیان میکند.
اما این جستجو به جهشی بدل میشود که سالک عشق را به «کوی دوست»رهنمون میگردد و ندای دعوتش در بیابان همچون بانگ جرسی است که طنینش را همواره در غم غربت شعر و موسیقی ایرانی مییابیم:کس ندانست که منزلگه مقصود کجاست/اینقدر هست که بانگ جرسی میآید[18] آنچه شعر ایرانی با تعقیب رد نامرئی این دعوت جستجو میکند،موسیقی به وسیلهء برگردان یکنواخت شکوههای غمآلودش تکرار میکند:بشنو از نی چون حکایت میکند/وز جدائیها شکایت میکند[19] و آنچه را که شعر و موسیقی،در این غیبتی که حضور هم هست،به سرگشتگی جستجو میکنند،هنر تصویرش را در محضر گنبدهای آبی که بر کرانهء واحهها انتظار میکشند،در فضای گنبدی حجرههائی که انتظار در آنها میتابد،در رؤیای بهشتی قالیهائی که گامها را بر خود گرد میآورد و در باغهائی با آبهای آئینهسان که ابدیت در آنها به رؤیا فرو میرود، منعکس میکند.
علی رغم«دهکدهء جهانی»که «مارشال مکلوهان»از آن سخن میگوید،انسانها در اعماق وجود خود وابسته به مأوای خویش باقی خواهند ماند،و این نه به علت ولایتپرستی گذشته،بلکه به این دلیل ساده است که بدون این یک وجب خاک تغذیهکننده،که خاطرهء وفادار از آن سیراب میشود،ما تنها زائرانی ره گم کرده خواهیم بود نظیر آنها که به روزگار خویش میبینیم جادههای دنیا را به دنبال علاجی نامشخص برای دردی ناشناخته درمینوردند."