خلاصه ماشینی:
"نوع جیم)گاهی سیاق جمله،مفهوم پشت نماد را تا حد زیادی معین میکند و باقی این تعین،تنها به حس کلی کلمه مربوط است یا در همین سطح،گاهی نماد با توجه به شرایط خاص احمدی در بسیاری از آثارش،از نمادهایی استفاده میکند که گرچه کاملا متصلب و پررنگاند،نه میتوان معنای صریحی برای آنها ارائه کرد و نه میتوان گفت که فهم عامی از معنایشان وجود دارد که خواننده با آن لا اقل آشناست تاریخی،قابل تأویل میشود.
نوع B )«عکاس در حیاط منتظر ما بود»، «خرگوش سفیدم همیشه سفید بود»و اساسا «قصههای من و پدربزرگ»،نوعی دیگر از روایت در کارهای احمدی هستند که در نظر اول،ممکن است آنها را هم در طبقه پیشین بگذاریم،اما تکرار در این قصهها،به هیچوجه تکرار یک بخش یا حلقه روایی برای تشکیل یک زنجیر نیست،بلکه تکرار یک رویداد با عناصر روایی متفاوت است.
اول اینکه چرا این کارها را شعر روایی نمیدانیم و دیگر اینکه با توجه به آنچه تودوروف،در اصلاح تعاریف ساختگرایانه از روایت متذکر میشود،آیا عناصر متوالی روایت احمدی،از دینامیسم خاص روایتها هم پیروی میکنند؟با پاسخ به این دو نکته، به سادگی میتوان فهمید که چرا حرف زدن از احمدی سخت است.
آیا نویسندگان ما باور دارند که کمتر دانشآموز حتی دبیرستانی هست که بتواند با متنی سیال ذهن ارتباط برقرار کند؟ میپرسند که چرا آثار کودک و علی الخصوص نوجوان در ایران مخاطب ندارند؟یکی از جوابها این است که ادبیات کودکی که خود را رونوشتی از ابداعات ادبیات بزرگسال میداند،خواننده واقعی نخواهد داشت."