خلاصه ماشینی:
"پس،چه جای گله و شکایت؟درست است، بخصوص رفتار مأموران امنیتی با هیچ یک از موازین ادب و انسانیت و«حقوق بشر»نمیخواند ولی،ایضا،وقتی این مأموران با همهء مردمان عادی چنین برخورد میکردند،جماعتی مهاجر یا «میهمان»-که به هر حال بر منابع غیر نامحدود آن مملکت تحمیل شده بودند-چرا باید متوقع رفتاری متفاوت و سازگار با شأن و کرامت انسانی میشدند؟نه این که منابع اتحاد شوروی کم بود،نه،منظورم امکاناتی است که به مردم عادی اختصاص یافته بود وگرنه،غالب جمهوریهای شوروی-و حتی روسیه امروز-بالقوه از ثروتمندترین جوامع دنیا بودند و هستند،منتهی «اولویتهای»برنامهبندی و بودجهریزی نظام اتحاد شوروی تفاوت داشت.
(*)اگر هم مایل نیستید یا امکان ندارید به اصل این کتاب مراجعه کنید،کتابهای متعدد دیگری هست که نظامیان و غیر نظامیان آرمانخواهی که در آن سالها به شوروی گریختند نوشتهاند و جملگی تکرار مکرر است:امید و آرزوی اولیه،فداکاری و ایثار،و بعد سرخوردگی و زجر!برای مثال،آنچه مهندس فریدون پیشواپور در جدال زندگی،از سازمان نظامی حزب توده تا بازداشتگاههای سیبری(نشر شیرازه»تهران 1376)نوشته است،شباهتی حیرتانگیز با کتابهای اتابک فتح زاده و دکتر عطاء صفوی دارد.
آری،ظاهرا کافی است که یکی از این کتابهای یاد شده را بخوانید،یا یکی از کتابهای دیگری را که آرمانخواهان گذشته و سرخوردگان امروزی نوشتهاند؛از هر زبان که میشنویم مکرر است!به ملاحظات پایانی نویسنده جدال زندگی،وقتی دوستی به او پیشنهاد میکند که خاطراتش را بنویسد و انتشار دهد، توجه کنید:«با قسمت اول پیشنهاد وی موافق بودم اما انتشار خطراتی را به علت خاطراتی که ممکن بود از طرف مأموران سری کاگ ب برای من و خانوادهام در برداشته باشد."