خلاصه ماشینی:
"ابتدا میخواستم نام اولین روزنامهء دنیا را انتخاب کنم،اما چون آن را ثقیل و تلفظش را برای ایرانیان دشوار دیدم،نام گوتنبرگ را انتخاب کردم که پدر چاپ است و نشر کتاب با او آغاز میشود.
این بود که به فکر افتادم بازاری برای این کتابها ایجاد کنم، به ویژهء آنکه کتابهای علمی-فنی و نیز هنری و تابلوی نقاشی چاپ شوروی خوانندگان بسیاری داشت.
پس از انقلاب اطلاع پیدا کردم مغازهء صفحهفروشی که در منوچهری روبهروی کتابفروشی و نشر ما بود،همکار ساواک بوده است و وظیفه داشته هرگاه خودرو سیاسی از منوچهری میگذشته یا در منوچهری توقف (به تصویر صفحه مراجعه شود) کاشیچی در محل اولیه اولین نمایشگاه کتاب میکرده است،صفحهء بخصوصی را با صدای بلند پخش کند.
نشریهای در آمریکا چاپ شده بود مخصوص معرفی مراکز کمونیستی در ایران و یکی از مراکزی که در آن معرفی کرده بودند کتابفروشی گوتنبرگ بود و همین نشریه برای ما دردسر درست کرده بود و خیلیها خیال میکردند ما مأمور دولت شوروی هستیم یا از طرف آنها آمدهایم صفوف کمونیستها را ایجاد یا تقویت کنیم.
انبار خالی شد؟ بله،ظرف چند ماه هرچه کتاب بود رفت و به این فکر افتادیم که کتابها را تجدید چاپ کنیم، چون صرف میکرد.
گفت کتابها کجاست؟گفتم بفرمایید اینهمه کتاب!شروع کردند به جمع کردن هرچیزی که دم دستشان بود و آلبومهای زیادی داشتم که بردند،بخصوص یکی از آنها فقط آلبومها را جمع میکرد؛معلوم بود در چپاول کتابهای گرانقیمت خبره است.
به نظر خودتان بیسابقه بود؟ بسیاری از ناشران اینطور میگفتند و این نمایشگاه اینقدر به دهانشان مزه کرده بود که وقتی صحبت فروش مغازهها به میان آمد،به سرعت استقبال کردند."