چکیده:
نزدیک به دو قرن از پیدایش دانش«ادبیات تطبیقی»در جهان دانش و اندیشه میگذرد.در این مدت این دانش منتقدان موافق و مخالف زیادی را در دامن خود پرورده است؛در دانشگاههای بسیاری از کشورها کرسی ادبیات تطبیقی بنیاد نهاده شده است و با آنکه اندیشمندان و صاحبنظران از همان آغاز پیدایش و شکلگیری این دانش،برای تعریف و تبیین مفهوم ادبیات تطبیقی وقت و نیروی فراوان صرف کردند،اما بحث و مجادلهها در این زمینه همچنان ادامه دارد و هنوز هم مفهوم واحدی از ادبیات تطبیقی،که آگاه و علاقهمندان را خرسند کند،به دست نیامده است.اندیشمندان و منتقدان کشورهایی که دارای ادبیات ریشهدار و پربار هستند،در کنار این تلاشها از این دانش نوپا برای ترویج اندیشه و آثار ادبی خود بهرهها گرفتند و شاعران و نویسندگانشان را به ملتهای دیگر شناساندند و از اندیشه و آثار و چهرههای ادبی ملتهای دیگر در جهت بارورتر کردن ادبیات و فکر و فرهنگشان سودها بردند.به نظر میرسد که گستردگی قلمرو دانش ادبیات تطبیقی از یک سو و نوع نگرش ملتها به ادبیات و برداشت از آن و تفاوتهای فکری و فرهنگی از سوی دیگر،موجب شده است که رسیدن به تعریف و مفهومی واحد از ادبیات تطبیقی نزد صاحبنظران دشوار باشد.این مختصر نه برای گرهگشایی از این معضل-که البته به جای خود لازم و سودمند است-بلکه کوششی است به حد وسع که این روند را براساس پارهای نظریهها و باتوجه به دو رویکرد متفاوت در عرصهء پژوهشهای تطبیقی ترسیم کند.
خلاصه ماشینی:
"در این مدت این دانش منتقدان موافق و مخالف زیادی را در دامن خود پرورده است؛در دانشگاههای بسیاری از کشورها کرسی ادبیات تطبیقی بنیاد نهاده شده است و با آنکه اندیشمندان و صاحبنظران از همان آغاز پیدایش و شکلگیری این دانش،برای تعریف و تبیین مفهوم ادبیات تطبیقی وقت و نیروی فراوان صرف کردند،اما بحث و مجادلهها در این زمینه همچنان ادامه دارد و هنوز هم مفهوم واحدی از ادبیات تطبیقی،که آگاه و علاقهمندان را خرسند کند،به دست نیامده است.
2بههرحال، از پژوهشهای انجام گرفته و آثار عرضه شده چنین برمیآید که از میان رویکرد نحلههای گوناگون در قلمرو پژوهشهای تطبیقی،دو گرایش عمده در اینن عرصهء چالش بیشتر فعال بودهاند:نخست گرایشی که دامنهء پژوهشهای مربوط به ادبیات تطبیقی را به پژوهشهای ادبی صرف محدود میکند و به حوزههای دیگر نمیکشاند و شرط تطبیق و گسترش زمینهء مطالعاتی آن را«مطالعات زوجی،روابط تاریخی و وجود اثرگذاری و اثرپذیری میان ادبیات(آثار ادبی)و ملتها میداند»(نحلهء فرانسوی ادبیات تطبیقی).
3 فرانسوا ژوست،4منتقد فرانسوی،هم در سال 1974 م مدعی شد که«ادبیات ملی به خاطر چشمانداز محدود و ساختگیاش نمیتواند خود را بهعنوان شاخهء مطالعاتی مطلوبی مطرح کند،در حالی که ادبیات تطبیقی که فراتر از یک رشتهء دانشگاهی مینماید،نگاهی فراگیرتر از دنیای دانش به ادبیات است،در واقع ادبیات تطبیقی،بومشناسی انسانگرایانه و جهاننگری ادبی و مظهر تجلی جهان فرهنگی است.
1 رماک با ارائهء این تعریف از ادبیات تطبیقی و بیان اصول و معیارهایش،آن را از نحلهء فرانسوی متمایز دانست و عقیده داشت که رویکرد پژوهشگران فرانسوی به ادبیات تطبیقی، تنگنظرانه و متکی بر مستنداتی مبتنی بر واقعیت است و اینگونه استدلال میکرد که پژوهشهای تطبیق محققان فرانسوی که از رویکرد اثباتگرایانه2در فلسفه مایه میگرفت، عاری از تخیل بود."