خلاصه ماشینی:
"رؤیا قلمرو ویژه و ناب ناخودآگاهی است؛تازشگاه و«شکارستان»خصوصی اوست؛اما هنر که خواستگاه آن لایههای فرازین ناخودآگاهی است و هم مرز با خودآگاهی قلمروی است که نمیباید یکسره در فرمان و تازش ناخودآگاهی باشد؛ خودآگاهی نیز در آن کار است و اثرگذار؛فروغ این روز بر آن شب نیز میتواند تاخت؛میتوان گفت که خاستگاه هنر قلمروی میانین و برزخی است که خودآگاهی و ناخودآگاهی هر دو بدان دسترس میتوانند داشت و در آن هنباز میتوانند بود؛اما در پی سرکوفتگی و راندگی و بیبهره ماندگی،ناخودآگاهی در ستیزه و هماوردی با خودآگاهی،میکوشد که هماورد را از این قلمرو که ناوردگاه(-جولانگاه)او نیز میتوند بود براند و حق وی را نادیده بگیرد؛از آنجاست که هنر به ناوردگاه ویژهی ناخودآگاهی بدل میشود و نقش و کارکرد رؤیا را مییابد که همواره قلمرو ویژه و بیستیهنده(-بلامنازع)و بیهنباز ناخودآگاهی است؛همان هنر که در ترازمندی و بهنجاری و در روزگار آرامش و آشتی در میان ناخودآگاهی و خودآگاهی دستاورد کارایی و تلاش این هر دو است و پدیدهای است«نیمه آگاهانه»؛چنین است که هنر سرشت و سویمندی اجتماعی خود را از دست میدهد و همچون رؤیا،ساختاری یکسره فردی مییابد و دیگرنمیتواند نقش پیام رسانی خویش را به انجام برساند و زبانی باشدک ه هنردوستان بتوانند آن را دریابند و در پیامی که هنرمند خواسته است در اثر هنریاش بگنجاند و باز نماید،با وی و با یکدیگر هنباز و همراه باشند:نه هنرمند خود به درستی و روشنی میداند که چه پیامی داده است،نه هنردوستان که اثر هنری برای آنان پدید آمده است،میتوانند پیامی فراگیر از آن بستانند؛پس هرکس،برپایهی فردیت خویش،پیام را از اثر هنری میستاند و در آن اثر،آنچه را خود میخواهد میبیند و مییابد."