خلاصه ماشینی:
"و از این نظر کافی است که تنها به دو واژهء«سفال»و«کاشی»در شعر سپهری اعتنا کرد که از کودکی چنان در ذهن او نقش بستهاند که حتی«انس»را نیز به هیأت«سفالینه»ای میبیند که از نفس انسان ترک میخورد،8و بدین ترتیب ظرافت و شکنندگی و حساس بودن انسان را مجسم کرده است، چنانکه در شعر«از روی پلک شب»میگوید: دستهایت،ساقهء سبز پیامی را میداد به من و سفالینهء انس،با نفسهایت آهسته ترک میخورد و تپشهامان میریخت به سنگ9 و در شعر«آوای گیاه»،آسمان را به مانند سفالی میبیند که صبح از آن میتراود: صبح از سفال آسمان میتراود و شاخهء شبانهء اندیشهء من بر پرتگاه زمان خم میشود01 در شعر«تراو»صد برگ نگه در سفالینهء چشم مینشاند: در سفالینهء چشم«صد برگ»نگه بنشاندم،بنشستم آیینه شکستم تا سرشار تو من،باشم و من جامه نهادم رشته گسستم11 و در«متن قدیم شب»موسیقی اختران را از درون سفالینهها میشنود: در علفزار پیش از شیوع تکلم آخرین جشن جسمانی ما به پا بود من در این جشن موسیقی اختران را از درون سفالینهها میشنیدم.
54 *** تا اناری ترکی برمیداشت دست فوارهء خواهش میشد64 *** رمزها چون انار ترک خورده نیمه شکفتهاند جوانهء شور مرا دریاب،نورستهء زود آشنا74 در شعر«سمت خیال دوست»از میوهء گیاهی بیابانی که به اندازهء توپی کوچک و پر از خارا است و«تیغال»یا«تیغاله»نامیده میشود تصویری شاعرانه میسازد: کاج نزدیک مثل انبوه فهم صفحهء سادهء فصل را سایه میزد کومن خشک تیغالها خوانده میشد84 همچنین به«خنج»یا«غنج»که نوزاد حشره و یکی از آفات پنبه است که در کاشان فراوان میباشد اشاره میکند: و اگر خنج نبود لطمه میخورد به قانون درخت و اگر مرگ نبود،دست ما در پی چیزی میگشت94 سهراب بهتر از هرکس لحظههای سراب گونهء کویر زادگاهش را میشناسد،و در شور شاعرانه و ترکیبات کیمیاگرانهء خود از آفتاب داغ،شنزارها و نمکزارها،شبهای سیاه کویر، فریب سراب و شور آبها تصاویری دلانگیز میسازد: آفتاب است و بیابان چه فراخ!"