چکیده:
از نظر الاهیات مسیحی، خدا پنهان است و دستنایافتنی و انسان نیز ناتوان از شناخت او؛ اما خدا برای آنکه راه نجات را به انسان بنمایاند، از نهانگاه خویش بیرون آمده، خود و اهداف و خواستههایش را بر انسان آشکار ساخته است. مسیحیان هر آنچه را که خدا و یا خواستهها و ارادة او را آشکار سازد «مکاشفه» مینامند. مکاشفههای الاهی به دو دستة کلی تقسیم میشوند: مکاشفههای عمومی و مکاشفههای خاص. مصادیق مکاشفة عمومی، حضور خداوند در نظم و نظامِ طبیعت، حوادث تاریخی، و وجدان انسانهاست. منظور از عمومیبودن این مکاشفهها این است که با دقت در آنها، وجود خدا بر هر انسانی آشکار خواهد شد. اما مکاشفههای خاص، مواردی هستند که تنها بر افرادی مشخص و زمانهایی خاص رخ دادهاند. این مکاشفهها را میتوان در معجزات، نبوتهای پیامبران، تجسد خدا در مسیح، کتاب مقدس، و تجربة شخصی افراد دید. این مکاشفهها، و بهویژه کتاب مقدس، مبنای دیانت مسیحی هستند و از اینرو، برای مسیحیان اهمیتی بنیادی دارند. نوشتار حاضر تلاش میکند بعد از تبیین تفاوت مفهوم «مکاشفة خداوند» با مفاهیمی چون وحی و مکاشفه در ادبیات اسلامی، به معرفی گونههای آشکارشدن خداوند بر اساس الاهیات مسیحی بپردازد.
According to the Christian theology, God is hidden and unattainable; and man is unable to know Him. However, in order to show human beings the way of salvation, God comes out of His hiding place, revealing Himself, His goals and will to them. The Christians call whatever reveals God, His demands, and will Revelation. The divine revelations are of two types: general and special. God's presence in the system of nature, historical events and man's conscience exemplify the general revelation. The generality of this type of revelation means that one can deduce the existence of God from His creation. On the other hand, the special revelation occurs only to particular people on particular occasions. The miracles, Prophethood, Incarnation, the Bible, and personal experiences exemplify this type of revelation. In this writing, having pointed out the conceptual difference between God's Revelation on the one hand and revelation as well as inspiration in Islamic literature on the other, I shall occupy myself with elaborating on the types of God's revelation in terms of Christian theology.
خلاصه ماشینی:
هرچند کلماتی که به معنای مکاشفه (Revelation) باشند، در عهد قدیم و عهدجدید بهندرت به کار رفتهاند (مانند دومقرنتیان12: 1 و مکاشفه1: 1)؛ اما در تمام کتاب مقدس این اندیشه فرض مسلم گرفته شده است که خدا خود را آشکار ساخته است و دانش انسان دربارة خدا نیز پاسخی به این مکاشفه است (Ibid).
نویسندگان کتاب مقدس زمانی که حوادث اتفاقافتاده در تاریخ قوم اسرائیل را نقل میکنند آنها را تفسیر نیز میکنند؛ مثلاً اشاره به اینکه آزادی قوم اسرائیل از مصر توسط «دستِ قویِ خدا» انجام شده است، 1 خود متضمن تفسیرِ این حادثه است و این پیام را میرساند که نباید این حوادث را صرفاً پدیدههایی تاریخی دانست بلکه آنها نشانههایی از حضور خدا هستند (Jensen, 2003: 188).
چنانکه اشاره شد، وجدان علاوه بر آنکه وجود خدا را برای ما آشکار میکند، میتواند ما را از خواستههای او نیز آگاه سازد؛ طبق تعالیم پولس هنجارهای بیرونی به هر صورت که باشد، رفتار آدمی تنها بسته به داوری وجدان است (رومیان 2: 14-15؛ 9: 1؛ دوم قرنتیان 1: 12)؛ اما این داوری تابع داوری خداست (اول قرنیتان 8: 7-12؛ 10: 25-29؛ دوم قرنتیان 4: 2).
تأثیر این نزاع بر تلقی الاهیات مسیحی از مفهوم وحی ــ و به طور کلی، نحوة شناخت انسان از خدا ــ را میتوان چنین بیان کرد که پیروزی پولس در این نزاع به این معنا بود که مهمترین و محوریترین گونة مکاشفة خداوند تجلی او در عیسی است نه پیامی که توسط پیامبران و رسولان برای مردم فرستاده است.