چکیده:
بدون تردید هر حقیقت و پدیدهی واحدی میتواند متعلق ادراکات و مشاهدات متنوع و متکثر قرار گیرد. اینکه چگونه میتوان از حقیقت و پدیدهای واحد، ادراکات و مشاهدات متنوعی داشت به نحوی که از یکسو تمام آن ادراکات و مشاهدات را دارای حیثیت «واقع نمایی» بدانیم و از سویی دیگر در دام «نسبیت گرایی» معرفت شناختی گرفتار نگردیم، معمایی است که به نظر میرسد کلید گشایش را باید در میان مبانی حکمت متعالیه جستجو نمود. نگاه وجودی به مقولۀ «ادراک»، وقوع تشکیک در «ادراکات» و «مشاهدات»، اتحاد وجودی میان «علم» و «عالم» و «معلوم»، سنخیت وجودی میان «علم» و «عالم» و «معلوم»، محدودیت و تعین ذاتی و امکانی در جانب «مدرِک»، محدودیت و تعین ذاتی و امکانی در جانب «مدرَک»، «عین ربط بودن مظاهر حقیقت وجود» و «وحدت اتصالی وجود» از مبانیای محسوب میگردند که میتوان با کاربست آنها راه حلی موجه و روشمند برای تنوع پذیری ادراکات و مشاهدات بر اساس مبانی حکمت متعالیه پیدا نمود. کاربست مبانی مذکور به ما نشان خواهد داد که چگونه تمامی «سطوح»، «مراتب» و «لایه»های مختلف معرفتی که برای «حقیقت» یا «مدرَک» واحد قابل شناسایی و تصور است، میتوانند در «سطح»، «مرتبه» و «لایه» خود دارای ارزش معرفت شناسی به معنای «حکایتگری از واقع» باشند.
Undoubtedly, any single truth and phenomenon can belong to diverse and plural perceptions and observations. How one can have diverse perceptions and observations of a single truth and phenomenon in such a way that on the one hand we consider all those perceptions and observations as having the dignity of "reality" and on the other hand we do not get caught in the trap of epistemological "relativism" is a mystery that It seems that the key to opening should be sought among the foundations of transcendental wisdom. Existential view of the category of "perception", occurrence of doubt in "perceptions" and "observations", existential union between "science" and "universal" and "known", existential congruity between "science" and "universal" and "known", limitation And the inherent and possible determination on the part of the "evidence", the limitation and the inherent and possible determination on the side of the "evidence", "identity of the manifestations of the truth of existence" and "unity of connection of existence" are considered as bases that can be used as a justified solution and He found a methodical method for the diversity of perceptions and observations based on the principles of transcendental wisdom. The application of the aforementioned principles will show us how all the different "levels", "levels" and "layers" of knowledge that can be identified and imagined for a single "truth" or "evidence" can be in the "level", "level" And the "layer" itself has an epistemological value in the sense of "narrative of reality".
خلاصه ماشینی:
۴. چیستی و حقیقت عالم و مدرِک با پذیرش ثبوتی و وجودی بودن علم و معلوم، وجودیبودن عالم یا همان مدرِک و فاعلشناسا نیز اثبات میشود؛ چه اینکه بیان شد که تغایر این سه اعتباری است و اساساً به حکم اتحاد میان علم و عالم و معلوم (ملاصدرا، ۱۹۸۱، ج۳، ص۳۱۳)، هر حکمی که برای یکی از این سه ثابت باشد، برای دیگری نیز ثابت خواهد بود؛ بهویژه اگر بنابر نظر تحقیق، صورتهای علمیهی مجرد را انشای نفس بدانیم (طباطبایی، ۱۴۱۶، ص۲۷۸؛ طباطبایی، ۱۴۲۸، ص۱۵۴) که در این صورت، علم و معلومی که از سنخ وجود است، نمیتواند صادر از چیزی باشد که خود از سنخ وجود نیست؛ چراکه در این صورت، سنخیتی میان علت و معلول یا ظاهر و مظهر نخواهد بود.
برایناساس نگرش وجودی به مقولهی ادراک و مشاهده پیامد بسیار مهمی را در حیطهی هستیشناسی ادراک و مشاهده به دنبال خواهد داشت و آن پیامد عبارت است از وقوع تشکیک در مقولهی علم و عالم و معلوم یا تشکیک در ادراک؛ توضیح مطلب آنکه بنابر نظر تحقیق در حکمت متعالیه، وجود مقول به تشکیک است (صدرالمتألهین، ۱۹۸۱، ج۲، ص۴۶۶؛ صدرالمتألهین، ۱۳۶۱، ص۷۵)؛ چه اینکه مقتضای اصالت وجود و اشتراک معنوی وجود و امکاننداشتن انتزاع مفهوم واحد وجود از مصادیق متباین بما هی متباین، چیزی جز این نیست که حقیقت وجود را امری واحد بدانیم که در عین وحدت، کثرتهای طولی و عرضی دارد (صدرالمتألهین، ۱۹۸۱، ج۶، ص۲۲).