چکیده:
با کاهش میزان باروری به زیر سطح جایگزینی نقش حمایتهای غیررسمی در جهت رفع موانع فرزندآوری قابل توجه است. هدف مقاله حاضر بررسی تاثیر حمایتهای غیررسمی بر تمایل به فرزندآوری با بهرهگیری از تئوری حمایت اجتماعی است. جامعه آماری تحقیق زنان دارای همسر و حداقل یک کودک زیر پنج سال شهرهای نوشهر و چالوس است. دادهها با اجرای پیمایش و با استفاده از شیوه نمونهگیری خوشهای تصادفی و متناسب با حجم نمونه در میان 362 زن جمعآوری شده است. برای برآورد اثر متغیرهای حمایت ابزاری و بالقوه به فرزندآوری از رگرسیون لجستیک بهره گرفته شده است. بر مبنای یافتهها حدود 47 درصد مادران به داشتن فرزندی دیگر تمایل داشتند. نتایج تحلیل چند متغیره تمایل به فرزند بعدی نشان میدهدکه برخی از متغیرهای حمایتی از قبیل میزان دریافت کمک در کار خانگی از سوی همسر، دریافت کمک در کارخانگی از والدین شوهر و فراوانی ارتباط حضوری با والدین شوهر بر افزایش تمایل به فرزندآوری دیگر زنان اثرگذار بوده است. نتایج در رابطه با شاخصهای حمایتی حاکی از آن است که شاخص حمایت بالقوه بر تمایل فرزندآوری دیگر رابطه معنادار نداشته است ولی در مقابل، دریافت سطوح بالای حمایت ابزاری بر افزایش تمایل فرزندآوری دیگر تأثیر گذار بوده است. در مجموع، باتوجه به تأثیر برخی از متغیرهای حمایت ابزاری و بالفوه بر تمایل فرزندآوری دیگر میتوان تاحدودی رابطه تئوری حمایت اجتماعی و فرزندآوری را تأیید کرد. .
AbstractWith the reduction of fertility to below-replacement level and increasing the challenges and conflicts between the interests and attitudes of individuals and families, the informal support has significant impact in removing childbearing barriers. The purpose of this paper is to investigate the effect of informal support on desire to have children using social support theory. The statistical population of the study is women with a wife and at least one child aged under five years in Nowshahr and Chalous cities. Data were collected by conducting a survey among 362 women. The findings show that 47% of mothers desire to have another child. The findings of our multivariate analysis indicate that such supportive variables as the amount of assistance received by the spouse in housework, receiving assistance in housework from the parent-in-law and frequency of face-to-face communication with parents -in-law have increased the desire of mothers to have another child . In addition, the results in relation to supportive indicators indicate that the potential support index did not have a significant relationship with the desire to have more children, but receiving high levels of instrumental support had an impact on increasing the desire to have another child. In general, the relationship between social support theory and childbearing can be partially confirmed. The results of supportive variables affecting the desire to have another child.
خلاصه ماشینی:
نتایج تحلیل چند متغیره تمایل به فرزند بعدی نشان میدهد که برخی از متغیرهای حمایتی از قبیل میزان دریافت کمک در کار خانگی از سوی همسر، دریافت کمک در کارخانگی از والدین شوهر و فراوانی ارتباط حضوری با والدین شوهر، بر افزایش تمایل به فرزندآوری دیگر زنان اثرگذار بوده است .
تجربه باروری زیر سطح جایگزینی و شکاف بین باروری واقعی و تعداد فرزند ایده آل را میتوان متأثر از محدودیت هایی که زوجین به خصوص زنان در زمینه تحقق فرزندآوری ایده آل با آن مواجه هستند دانست (٣٢٤ :٢٠٠٧ ,Gauthier) در این راستا، همراه با کاهش میزان باروری، نظریه ها و رویکردهای مختلفی از سطح خرد تا کلان از قبیل فشار نقش ١ (تعارض و فشار در کارخانگی و مراقبت از کودک)، اقتصاد خرد٢ (هزینه مستقیم و غیرمستقیم فرزندآوری، ناامنی اقتصادی و عدم اطمینان در موقعیت های مختلف زندگی)، اجتناب از خطر، عدم وجود برابری جنسیتی در نهادهای خانواده محور و فرضیه 1.
(Mathews and Sear, 2013: 94; Yurovich, 2012: 1 دیدگاه های نظری فوق ، حمایت را به عنوان یک استراتژی برای جلوگیری از کاهش باروری و افزایش آن در سطح جایگزینی در نظر گرفته اند تا از این طریق افراد به رشد و توسعه و حفظ تعادل در سطح فردی، زناشویی و خانوادگی در ارتباط با فرزندآوری برسند.
در این مقاله ، حمایت اجتماعی از منبع غیررسمی صرفاً شامل همسر و والدین زوجین از جنبه ابزاری (کمک کارخانگی و مراقبت از کودک) و بالقوه (تعداد پدربزرگ و مادربزرگ در قید حیات ، نزدیکی مکانی و فروانی ارتباط حضوری) مدنظر است .