چکیده:
پژوهش حاضر به منظور مقایسه الگوی تمکین زکات در اسلام و الگوی اقتصادی تمکین مالیاتی، به روش تطبیقی ـ تحلیلی صورت میگیرد؛ بدین ترتیب که آموزههای ناظر به تمکین زکات از آیات و روایات مربوطه استخراج و به کمک الگوهای اقتصادی تمکین مالیات و توسعههای آن در طول زمان دستهبندی میشوند و دلالتهای آن در زمینه تمکین زکات استخراج و درنهایت دو الگو با یکدیگر مقایسه میشوند. عوامل اقتصادی مؤثر بر تمکین مالیاتی در دو دسته نئوکلاسیکی -مبتنی بر منفعتطلببودن انسان- و رفتاری -مانند انصاف، مقابله به مثل و ترغیب اخلاقی- جای میگیرند. یافتهها نشان میدهد الگوی تمکین زکات علاوه بر این دو دسته متغیر از متغیرهای دیگری مانند هویت اسلامی، حسابداری ذهنی و وعده پاداشها و مجازاتهای معنوی نیز بهره میبرد که در الگوی اقتصادی یا وجود ندارد یا به گونه متفاوتی استفاده میشود. تفاوت دیگر آنکه الگوی اقتصادی با مبناقراردادن انسان اقتصادی به محاسبه مقدار بهینه متغیرهایی چون مجازات و حسابرسی میپردازد و سپس از عوامل رفتاری برای زدن تلنگر و افزایش تمکین استفاده میشود. اما در نظام زکات بالعکس، بیشترین اهمیت به کرامت انسان مسلمان و انگیزههای درونی و سپس فضایل انسانی (متغیرهای رفتاری) وی داده میشود و کمترین توجه به عوامل نئوکلاسیکی است. بر این اساس هر سیاست ترویج زکات باید بیشترین تکیه خود را بر ایمان افراد و آثار مثبت زکات بر پاکی روح و مال فرد، سپس بر فضایل انسانی همچون کمک به فقرا و درنهایت بر مشوقها و مجازاتهای مادی قرار دهد.
The economic factors affecting tax compliance in the modern tax model can be divided into two categories: neoclassical (based on human self-interest) and behavioral. Variables such as tax rate, amount of punishment and possibility of audit are in the first category and fairness, reciprocity, moral persuasion and psychological costs of disobedience are in the second category. In addition to these two variable layers, the Islamic model of zakat compliance also uses other variables such as Islamic identity, mental accounting, the promise of spiritual rewards and punishments, or it does not exist in the modern model or it is used in a different way. Another more important difference is that in the modern model, economic man is based and the optimal amount of variables such as punishment and audit probability is determined based on it, and then behavioral characteristics are used to push and increase compliance. But the system of zakat is designed in such a way that a sense of human and divine dignity is given to the individual. On this basis, religious variables, especially faith, are based. At the same time, behavioral variables including human virtues are also considered, but the least attention is paid to neoclassical variables. Based on this, every zakat promotion program should first place the greatest reliance on people's faith (obtaining divine approval) and the positive effects of zakat on the purity of the soul and property, and then on human virtues such as helping the poor. But for the layer of material rewards and punishments, no special place was found in this model.
خلاصه ماشینی:
اما از آنجا که اين کار هزينه دارد -به واسطه مجازات هاي مادي يا اجتماعي - طبق الگوي منفعت طلبي مالي (Financial self-interest model)(١٩٦٨ ,Becker) براي عقلاني بودن فعل (حداکثرسازي مطلوبيت ) لازم است هزينه هاي فرار را با منافع آن متوازن سازد (١٩٩٩ ,Alm) و هرچه ضمانت اجراي عدم فرار افزايش يابد، منافع آن کاهش مييابد؛ لذا پيش بيني اقتصاد نئوکلاسيک آن است که براي افزايش تمکين مالياتي ( Tax compliance) بايد افراد را از طرقي چون افزايش احتمال مميزي اظهارنامه هاي مالياتي يا افزايش ميزان مجازات فرار، مجبور به پرداخت ماليات کرد.
با توجه به عبادي بودن زکات و عدم پيش بيني مجازات مادي زياد براي مانع آن (کسي که از اداي زکات استنکاف مي کند) در فقه شيعه –به جز امکان تعزير طبق قاعده «التعزير لکل عمل محرّم » که بيان کننده اجازه مجازات دنيوي براي اعمال حرام توسط حاکم است (محقق داماد، ١٤٠٦ق ، ج ٤، ص ٤٠)- پيش بيني نظريه نئوکلاسيک آن است که تمکين زکات بسيار اندک خواهد بود؛ در حالي که در صدر اسلام دادن زکات يک هنجار اجتماعي رايج بوده است ؛ لذا مشابه ماليات رايج ، رويکرد اقتصاد رفتاري در کنار نئوکلاسيکي براي مطالعه ابعاد مختلف تمکين زکات (zakat compliance) قابل بهره برداري است .
اين کاهش مي تواند به کارآمدي بيشتر نظام مالياتي از طريق افزايش تمکين کمک نمايد؛ مثلاً کساني که براي ديگران کار ميکنند و ماليات بر درآمد خود را شخصاً ميپردازند، ممکن است حتي با وجود قصد تقلب ، امکان اين کار به سادگي برايشان فراهم نباشد؛ زيرا مقامات ميتوانند به راحتي هر گونه انحراف را با مقايسه گزارش هاي اطلاعاتي با اظهارنامه مالياتي فرد کشف کنند؛ لذا انتظار ميرود فرار مالياتي در گروهي از افراد که در معرض گزارش شخص ثالث اند، در مقايسه با خوداظهاري صرف پايين تر باشد (براي مثال : ٢٠١١ ,Kleven et al).