چکیده:
در این پژوهش علل ساختاری برخی عادتهای پزشکان همچون نگاهنکردن و کالاییدیدن بیمار را با استفاده از نظریۀ زمینهای چندگانه دنبال کردیم. دادههای پایۀ پژوهش از مصاحبه با پزشکان، بیماران، دانشجویان پزشکی و متخصصان حوزۀ سلامت، برای رسیدن به دیدگاههای همهجانبه بدست آمده است. یافتههای ما سه عامل اصلی را نشان میدهند: نخست اینکه ساختار قدرت در نظام درمان از طریق دو سازوکار ارتباطی-زبانی، یعنی سکوت ممتد و سخنگفتنِ مقطعی با زبان تخصصی، در رابطۀ پزشک با بیمار بروز یافته و به رسوبات فرهنگی و عادتوارۀ پزشکی بدل شده است. دومین عامل به سیاستگذاریهای عرصۀ سلامت برمیگردد که در آن بارِ کاری پزشکان، در عمل کمترین زمان و انرژی ممکن برای تعامل را باقی میگذارد. در نهایت انکشاف منطق سرمایه در این حوزه، به عنوان عاملی شناخته شد که امکانات، تجهیزات و دانشِ درمانی را به نیرویی قدرتمند و مستقل در مقابل بیماران و نیروهای درمان بدل کرده است.
In this study, we followed the structural causes of some physicians' habits such as not looking at the patient and seeing the patient as an object, using Multi Grounded Theory. To achieve holistic perspectives, the baseline data were obtained from interviews with physicians, patients, medical students, and health professionals. Our findings show three main factors: First, the power structure in the healthcare system through two mechanisms of communication-language, namely, continuous silence and intermittent speaking in specialized language, emerged in the doctor-patient relationship and became cultural sediment and medical habit. The second factor relates to health policies, in which the workload of physicians, in practice, leaves the least possible time and energy for interaction. Eventually, the development of the logic of capital in this area was recognized as a factor that has turned medical facilities, equipment, and knowledge into a powerful and independent force against patients and the healthcare forces.
خلاصه ماشینی:
يافتـههاي مـا سـه عامـل اصـلي را نشـان ميدهند: نخست اينکه ساختار قدرت در نظام درمـان از طريـق دو سـازوکار ارتبـاطي-زبـاني، يعني سکوت ممتد و سخنگفتنِ مقطعي با زبان تخصصي، در رابطة پزشک با بيمار بروز يافتـه و به رسوبات فرهنگي و عادتوارة پزشکي بدل شده است.
مسألة ما اين است که چرا چنين وضعيتي بهرغم اينکه موردقبول نبوده و غيراخلاقـي تلقـي ميشـود، وجود و تداوم دارد؟ عمر سلطان حق از دانشگاه هاروارد و آدام وايتـز از دانشـگاه نورثوسـترن نيـز در مقالـة خـود بـا عنوان انسانزدايي در پزشکي: علل، راهکارها و کارکردها بحث را با اين نقل قولي -از يکـي از بيمـاران به پزشک خود- شروع ميکنند: «من يک ديابتي نيستم؛ آدمي هستم کـه حسـب اتفـاق ديابـت هـم دارم» (١٧٦ :٢٠١٢ ,Waytz &Haque ).
در پژوهشـي ديگـر کـه در محيطهاي بيمارستانهاي دولتي تهران انجام شده، نشان داده شده که عـلاوه بـر وجـود اختلالهـاي ارتباطي-اطلاعاتي در رابطة پزشک و بيمـار الگـوي پدرسـالارانه هـم در ايـن محيطهـا حـاکم اسـت (پاليزدار و زردار، ١٤٠٠).
بـا وجـود انـواع مدلهاي رابطة پزشک و بيمار بايد توجه داشته باشيم که زماني کـه صـحبت از رابطـه مـيکنيم، بـه يک فرآيند اجتماعي ميپردازيم و نميتوانيم کنشهاي انسانها را محدود به چند مدل خـاص کنـيم و نوع رابطه بر اساس بستر شکلگيري آن ميتواند ترکيبـي از تمـام مـوارد مـذکور باشـد.
در ايـن شـکل از رابطـه «اعتماد» که عنصري کانوني در رابطة پزشک و بيمار است بازيـابي شـده و بيمـار و پزشـک بـه درک متقابل و احترام به يکديگر ميرسند.