چکیده:
برای پدیدارشناسی به مثابه روش تحقیق کیفی روششناسیهای متنوعی ارائه شده است. این تنوع را میتوان ذیل دو رویکرد عمده قرار داد: پدیدارشناسی توصیفی و پدیدارشناسی هرمنوتیکی. در این مقاله ضمن تأکید بر پیوند گسستناپذیر فلسفه و روش در پدیدارشناسی، تلاش میشود تا مبانی فلسفی پدیدارشناسی هرمنوتیکی را مورد کاوش قرار داده، پیوند یادشده را در فرایند تحقیق ردیابی کنیم. بر این اساس مقاله به دو قسمت تقسیم میشود؛ در قسمت نخست به زمینههای تاریخی ظهور پدیدارشناسی پرداخته و نسبت پدیدارشناسی هرمنوتیکی را با پدیدارشناسی توصیفی روشن و به مبانی هستیشناختی و معرفتشناختی پدیدارشناسی هرمنوتیکی اشاره کردهایم. در قسمت دوم، از خلال پرداختن به آرای هایدگر و گادامر نشان دادهایم که مبانی فلسفی در روش پدیدارشناسی هرمنوتیکی در سراسر فرایند پژوهش حضوری فعالانه دارد و به چگونگی رویارویی ما با موضوعات و مسائل در پژوهش ساختار و جهت میدهد. گشودگی نسبت به پدیدار و گفتگوی مداوم با آن، مهمترین خصلت این روش است که به مثابه یک پراکسیس از لحظۀ انتخاب موضوع و مواجهه با ادبیات پژوهش و نظریهها تا گردآوری و تحلیل دادهها و نگارش پژوهش همواره در تحقیق حضور دارد و آن را هدایت میکند.
Various methodologies have been proposed for phenomenology as a qualitative research method. This diversity can be divided into two main approaches: descriptive phenomenology and hermeneutic phenomenology. In this article, while emphasizing the inseparable link between philosophy and method in phenomenology, an attempt is made to explore the philosophical foundations of hermeneutic phenomenology and to trace this link in the research process. Accordingly, we first refer to the historical contexts of the emergence of phenomenology, and clarify the relationship between hermeneutic phenomenology and descriptive phenomenology, then Through the discussion of the views of Heidegger and Gadamer, it is shown that philosophical foundations in the method of hermeneutic phenomenology play an active role throughout the research process and give structure and direction to how we deal with issues and problems in research. Openness to the phenomenon and being in constant dialogue with it, is the most important feature of this method that as a praxis, from the moment of choosing the subject and encountering the research literature and theories to collecting and analyzing data and writing the research, it is always present and guides in the research.
خلاصه ماشینی:
گشودگی نسبت به پدیدار و گفتگوی مداوم با آن، مهمترین خصلت این روش است که به مثابه یک پراکسیس از لحظۀ انتخاب موضوع و مواجهه با ادبیات پژوهش و نظریهها تا گردآوری و تحلیل دادهها و نگارش پژوهش همواره در تحقیق حضور دارد و آن را هدایت میکند.
این دو رویکرد را میتوان دو سر یک طیف در نظر گرفت که روششناسیهای ارائه شده برای پژوهش پدیدارشناسانه جایی میان این دو را اشغال میکنند:؛ از رویکرد توصیفی جورجی (2009) و همچنین موستاکاس (1994) که شدیداً بر فلسفه هوسرل متکیاند تا رویکرد تفسیری مولز و دیگران (2015) که با تأکید بر هرمنوتیک، فلسفه هایدگر و گادامر را سرآغاز روششناسی خود قرار میدهند.
این مسألهمسئله حتی در ایران بغرنجتر بغرنجتر است، به گونهاینحوی که تاکنون در حوزهیهی فلسفهیهی روش هیچ اثری در رابطه با پدیدارشناسی هرمنوتیکی چاپ نشده است (برای نمونه به عنوانر.
در بخش دوم میکوشدسعی میکنیم تا نشان دهدیم چگونه مبانی و آموزههای فلسفی مورد بحث، به همراه انگارهیۀ منحصر به فردی که از حقیقت و معنا دارند، در همهیۀ فرآیندفرایند پژوهش، از مواجهه با نظریهها و مسائلی همچون نظیر اعتبار و پایایی گرفته تا گردآوری و تحلیل دادهها و نگارش تحقیق حضوری فعالانه دارندشته و به پژوهش ساختار و جهت میبخشند.
این اصطلاح با پدیدارشناسی روح هگل بار دیگر دچار تحول معنایی شد و به نوعی صورتشناسی پیشرونده و تکاملی روح بدل گشت که بر اساس آن پدیدارهای محقق شده، نه از جنس وهم و پندار، و نه جلوهیۀ محض، بلکه مراحل معرفت بوده، و از آگاهی طبیعی یا پیشا−-علمی آغاز شده است و به انتهای خود، یعنی فلسفه میرسید (اسپیگلبرگ، 1391).