چکیده:
عشق یکی از واژههای مهمی است که در اخلاق، فلسفه و عرفان و مکاتب مختلف فلسفی از جمله اگزیستانسیالیسم، مورد بحث قرار گرفته است. گابریل مارسل (1889-1973م)، فیلسوف فرانسوی قرن بیستم در تاملات فلسفی خویش با تفکیک «مساله» از «راز»، عشق را از مصادیق راز بهشمار آورده است. از نظر وی «راز» امری است که نمیتوان آن را از راه روشهای رایج در علوم و در قلمرو تفکر اولیه حل و فصل کرد، بلکه باید اذعان کرد که آن را باید در حوزه تفکر ثانویه مورد تامل قرار داد. همچنین از دیدگاه مارسل راز عشق به ساحت «بودن» متعلق است، نه به قلمرو «داشتن». در این مقاله به روشی توصیفی- تحلیلی، سعی کردهایم خطوط کلی اندیشه او را در این باب بیان کرده و لوازم معرفتشناختی آن را از منظر روابط انسانی و پذیرش وجود دیگران در شبکه عاشقانه میان انسانها و پذیرش وجود موجودی متعالی در عشق به ماوراءالطبیعه، نفی شکاکیت، اثبات وجود جهان، کنار نهادن ذهنیتباوری و سوبژکتیویسم دکارتی مورد بحث قرار دهیم.
The twentieth-century French philosopher Gabriel Marcel (1889-1973), in her philosophical work, distinguished between "decision" and "mystery", the interrelationship of love from the mysteries of mystery. In his view, "mystery" is something that cannot be solved by common methods in science and the realm of early thought; rather, it must be acknowledged that it must be considered in the realm of a secondary thought. In Marcel's view, too, the secret of love belongs to the realm of "being," not to the realm of "having." In this article, in a descriptive-analytical way, we have tried to express the general lines of his thought in this regard and its epistemological implications from the perspective of human relations and acceptance of the existence of others in the romantic network between human beings and acceptance of the existence of a transcendent being in supernatural love. Let us also discuss the negation of skepticism and the proof of the existence of the world and the abandonment of Descartes' belief in subjectivity and subjectivism.
خلاصه ماشینی:
مارسل درباره روش فلسفي خود در آغاز مقدمه مهم ترين اثرش موسوم به «راز هستي» چنين ميگويد: «به نظر من تحقيق ، کلمه اي است که همواره تا حد زيادي دلالت بر نحوه تفکر فلسفي دارد که در اساس رو سوي غايت خودش دارد؛ بنابراين ، قصدم شرح و تفسير نظام فکريام نيست ، بلکه مروري است بر سير فکريام از آغاز، هر چند از جنبه اي تازه و به عبارت ديگر، ذکر دقيق جزئيات اين سير فکري» (مارسل ، ١٩٥٠).
پيش از ورود به اين بحث بايد توجه کرد که در بحث هاي معرفت شناسي مساله رد شکاکيت و اثبات وجود واقعي اشياء و همچنين اثبات موجودات ديگر غير از فاعل شناسا، دو مساله مهم محسوب ميشود که انديشه هاي معرفت شناسانه مارسل پاسخي براي اين دو مساله در حوزه معرفتي با تاکيد بر عشق است .
مارسل با طرح مباحث «بودن و داشتن » و «تمايز مساله و راز» به نحوي به تبيين و تحليل اين مباحث پرداخته و نگرش تازه اي در اين خصوص مطرح کرده است که اين پژوهش ، ضمن بحث عشق و نتايج آن در تفکر او، اين انديشه ها را مورد مداقه قرار ميدهد.
بر اين اساس ، مباحثي که در حوزه مسائل قرار دارند و با تفکر اوليه ميتوان به آن ها پرداخت ، داراي خصوصيات زير هستند: الف : در مسائل فاعل شناسا يا سوژه بيرون از ابژه است و انسان با آن ها به مثابه يک امر عيني و خارجي مواجه ميشود (مارسل ، ١٣٨٧).
"The relationship between being and having in the philosophy of Gabriel Marcel", Existence and Cognition.
The Relationship between being and having in the Philosophy of Gabriel Marcel.