چکیده:
مکتبی که دردنیای کنونی توانسته جامعه جهانی را به تسخیر خویش در آورده ودر عرصههای مختلف فردی, اجتماعی و سیاسی بروزو
ظهور دارد مکتب لیبرالیسم! است که پس از سیر تاریخی که در حدود دو قرن گذشته داشته امروزه اکثر حکومتهای دنیا را در برگرفته است.
ما سوالی که برای هرشخص آزاد اندیش در مواجهه با شئون مختلفه این مکتب مطرح میشود این است که این مکتب چه مراحلی
را طی نموده تا به این گستردگی دست یافته است؟ دارای چه اصول و مبانی فکری بوده وهست و این مبانی که در عرصه فلسفی مطرح
است در عرصه علوم اجتماعی به چه سرانجامی میرسد؟ به عنوان مثال لیبرالیسم نسبت به اصل فردگرایی و جامعه محوری که اصلی
فردی و مبنایی فلسفی است چه موضعی دارد تا در عرصه عمل حکومت لیبرگی به اصل اصالت دولت و یا به اصل تضعیف حکومت برسد
دراین مقاله با نگرشی به تطور تاریخی طی شده در مسیر به قدرت رسیدن لیبرالیسم که در حقیقت نماد و نشان لیبرالیسم در عرصه
اجتماع و واقعیت است روی به مبانی علمی مکتب لیرالیسم میآوریم که پس از بیان مبانی فکری فلسفی از جمله اومانیسم با مبنای
خداناباوری» فردگرایی» نفع انگاری و روی به اصولی همچون اصول آزادی» محدودیت اختیارات دولتهاء تساهل ومداراو.. میآورند و نشان
دلاه میشود لیبرالیسم درمسیر تاریخی طی شده خود در حقیقت با دست آویز قرار دادن شعار جدید و نو آزادی اجتماعی پا به عرصه حکومت
رانی نهاد که در عمل نشان داد غیر از شعاری پوشالی بیش نبوده است و البته اشکال به اینجا ختم نمیشود بلکه در هر کدام از اجزا و اصول
فکری لیبرالیسم با اشکالات عدیدهای روبروست که اصلیترین اشکال آن واقعی نبودن وسست بنیان بودن آنهاست که رهبری در سخنان
خودبه خوبی به آن جامه عمل پوشاندهاند
The school that has been able to conquer the international community
in the present world and emerge in various personal, social
and political arenas is the school of liberalism that today, after most
of the past two centuries, most of the world’s governments have
been involved.
But the question that is posed to any freethinker in confronting
the different facets of this school is what steps has the school passed
to progress to such an extent? What were and are its intellectual
principles and what is the end of these principles that are in raised
the philosophical arena, in the field of social sciences? For example,
what does liberalism stance for to the principle of individualism
and the socialism, which are philosophical bases? So that it can be
reach the principle of the authenticity of the state or the principle of
weakening the government in the realm of liberal government.
In this paper, with a view to the historical evolution of the path
towards the emergence of liberalism, which in fact represents the
symbol of liberalism in the realm of society and reality, we will address
the scientific fundamentals of the school of liberalism which
turn to principles such as principles of liberty, constraints on the
powers of governments, tolerance and so on, after expressing the
philosophical foundations of philosophy, including humanism
based on Goddess, individualism, self-interest etc and it will be
shown that liberalism in its historical path, indeed, became the
realm of governance with the new slogan of social liberty which it
was proved to be not more than an empty slogan. Of course, the
problem does not end here, but each of intellectual components and
principles of liberalism faces many problems that the main drawbacks
are their lack of realism and the weakness of their foundation
and the leader has realized it well in his speeches.
خلاصه ماشینی:
ربوده و توانسته در زمينه هاي مختلف شيوع بسياري پيداکند مکتب ليبراليسم است که در کشورهاي مختلف توانسته جايگاه خويش را پيدا کند و بسياري از انقلاب هاي دو قرن اخير را به خود اختصاص دهد، اما جاي سوال اينجاست که در نگاه اول آيا اين انقلاب ها با به ثمر رسيدن به آرمان ها و امال خويش دست يافتند و اين در حاليست که تاريخ چهره متفاوتي از واقعيت اين گونه دولت ها به نمايش مي گذارد و در مرحله ي بعد از درون و آنچه اصول نظري اين مکتب است جداي از صحنه واقع سوال مي شود که اين اصول نيز در پي شناخت حقيقي و جامع با انبوهي از سوالات رو برو هستند که بسياري از آن ها از ضعف بنيادين ليبرال ها در خداگريزي ناشي مي شود و در تمامي اين موارد دوگانگي علمي عملي در مکتتب ليبراليسم موج مي زند که در اين مقاله سعي بر آن است همراه با شناخت جامع به اشکالاتي بپردازيم که در پس سخنان رهبري به خوبي قابل مشاهده است .
اين دو زمينه باعث شد تا تلاش هايي در جنگ هاي سي ساله قرن هفدهم در انگلستان به عنوان نقطه عطف در تاريخ اروپا شکل بگيرد که با همراهي جنگ هاي داخلي که به اعدام شاه چارلز اول در ١٦٤٩ منجر شد نهايتا پارلمان موفق شد پادشاهي مشروطه را به عنوان نظام اين کشور اعلام کند، ٦٦ اين اقدامات که در سال ١٦٨٨ به ثمر نشست با نام انقلاب باشکوه معروف است (موسسه غير انتفاعي ويکي مديا، آخرين بازنگري ٩٥/٨/٢٠).