چکیده:
افسانه ی هزار و یک شب در میان فرهنگ ملتها اهمیت ویژه ای دارد؛ به گونه ای که آثار زیادی در قالب داستان، شعر، نمایشنامه و فیلمنامه از آن الگو گرفته اند و هریک با توجه به اقتضای نگاه نویسنده به زندگی و نیازهای روانی و اجتماعی، هنرمندانه به بازآفرینی ساختار و محتوای اصل داستان پرداخته اند. این پژوهش با روش توصیفی و تحلیلی و با مقایسه تطبیقی، کوشیده است نمایشنامه شهرزاد توفیق الحکیم (درگذشته: 1987) و فیلم نامه شهرزاد تهمینه میلانی (زاده: 1339) را با رویکردی بین رشته ای و بر پایه ی نظریه شخصیت شناسی و روانکاوی اریک فروم (1900ـ 1980) مورد بررسی قرار دهد. یافتههای پژوهش نشان می دهد که بر اساس نظریه ی اریک فروم، بیشترین تیپ شخصیتی موجود در دو اثر، جهتگیری پذیرا (ثمربخش) است. با آنکه شهرزاد دارای تیپ شخصیتی پذیرا و بازاری است؛ اما تیپ پذیرا بر تیپ بازاری او غلبه دارد. هر چند نمایشنامه شهرزاد توفیق الحکیم با نگاهی فلسفی و هستی شناسانه در پی کشف حقیقت، با ارائه ایده ی تلفیق عقل محض و قلب است و با نوع روایت میلانی متفاوت است، هر دو اثر با موضوع و تم مشترک و کاربست شخصیتهای محوری داستان، دارای مشابهتهایی هستند. نوع سفر پادشاه در دو اثر با هم تفاوت بنیادینی دارد؛ به گونه ای که نوع سفر شهریار در نمایشنامه توفیق الحکیم فلسفی عرفانی و در فیلم نامه میلانی، سفری معمولی به شمار می آید.
One Thousand and One Nights is of great significance among many different nations in a way that many works in various genres have been inspired by it. Each of these works has artistically recreated the structure and content of the original story based on the author's views towards life and psychosocial needs. The present paper is a descriptive analytical research and offers a comparative study of the play Shahrzad by Tawfiq al-Hakim (1898-1987) and the screenplay Shahrzad (the Woman of One Thousand and One Nights) by Tahmineh Milani (1960-) based on Erich Fromm's (1900-1980) theory of personality. The findings indicate that according to Fromm's theory of character, character orientations in both works are mostly of Receptive type, even though Shahrzad has both Receptive and Marketing orientations, the Receptive orientation dominates the Marketing one. Tawfiq al-Hakim's play has a philosophical and ontological viewpoint and searches for the discovery of truth by combining pure wisdom and insight (heart) and, in this respect, is different from Milani's narrative. However, both these works have similarities in their subject matters, themes and their central characters. The king's journey is fundamentally different in these works, in a way that Shahriar's journey in Tawfiq al-Hakim's play is philosophical -mystical in nature, while in Milani's screenplay it is a literal, ordinary trip.
خلاصه ماشینی:
کاربست نظريه روان شناختي شخصيت اريک فروم در تحليل تطبيقي نمايشنامه شهرزاد توفيق الحکيم و فيلمنامه شهرزاد تهمينه ميلاني سميرا استواري ١ علي اکبر محمدي ٢ چکيده افســانه هــزار و يــک شــب در ميــان فرهنــگ ملت هــا اهميــت ويــژه اي دارد؛ به گونــه اي کــه آثــار زيــادي در قالــب داســتان ، شــعر، نمايشــنامه و فيلمنامــه از آن الگــو گرفته انــد و هـر يـک بـا توجـه بـه اقتضـاي نـگاه نويسـنده بـه زندگـي و نيازهـاي روانـي و اجتماعـي ، هنرمندانــه بــه بازآفرينــي ســاختار و محتــواي اصــل داســتان پرداخته انــد.
پــس بايــد گفــت جهت گيــري شــهرزاد در نمايشــنامه ، بــا "جهت گيــري بــازاري " مي توانــد تطبيــق کنــد؛ او در چنيــن فضايــي داراي شــخصيتي مي شــود کــه بــر ســر هــر چيــز حتــي نجــات جــان خــود، دســت بــه معاملــه مي زنــد؛ امــا جهت گيــري ثمربخــش بــر جهت گيــري بــازاري او غلبــه و برتــري دارد؛ زيــرا به خطرانداختــن خــود بــراي نجــات جــان دختــران ســرزمينش و درگيرکــردن پادشــاه بــراي شــناخت حقيقــت و دوري از خونريــزي ، کار بزرگ تــري اســت تــا اينکــه بــا دليــل خــاص ، عــدم عشــق خــود را بــه پادشــاه بيــان کنــد: "شــهرزاد: قمــر چقــدر ســاده اي کـه خيـال مي کنـي همـه کارهـاي مـن از روي عشـق بـه پادشـاه اسـت !/ وزيـر: پـس بـراي چيسـت ؟/ شـهرزاد: (بـا لبخنـد) بـراي خـودم .