چکیده:
بازآفرینیهایی که از روی متون کهن صورت میپذیرد، از ساختارهای روایی متن مبدا پیروی نخواهد کرد. تغییرات اجتماعی و تاریخی منجر به ایجاد تغییر در روایت راویان خواهد شد و ساختارهای جهان روایی متن مبدا را دگرگون خواهد کرد. ما در این تحقیق نشان دادهایم که این دست از تغییرات و دگرگونیها را چگونه میتوان در چارچوب خوانش واسازانه یا ساختارشکنانه بازخوانی و تحلیل کرد. همچنین نشان دادهایم که «متافیزیک حضور»، یکی از بنیانهای اساسی بینش فلسفی پیشاساختارشکنی را میتوان در وجود راویهای مسلط و همهچیزدان در متون کهن نیز بازجست و با واسازی حضور ایشان، سایر ساختارهای متن، ازجمله نسبت عناصر متقابل و حتی ژانر اثر را دگرگون ساخت. بدینمنظور داستان رستم و سهراب از شاهنامه انتخاب شده و با یکی از بازآفرینیهای نوجوانان که در نوسازی فضا، ساختار و اهداف داستان بهخوبی عمل کرده، مقایسه شده است. در نتایج تحقیق خواهیم دید که تخاطب ویژه با نوجوان و همچنین تغییر مولفههای تاریخی چگونه بر واسازی حضور اثر خواهد داشت و این واسازی ژانر اثر را از حماسه به درام مبدل خواهد کرد.
Modernized adaptations of old works would not follow the narrative structures of the source text. Socio-historical evolutions could lead in change of the narrations. We are going to show how these kind of alterations and changes could be observed and analyzed in the frame of the theory of Deconstruction. We are also determined to show that the "Metaphysics of Presence"- one of the fundamental basis of the pre-deconstructive philosophical attitudes- could be found in the presence of dominant, omniscient narrators in old works. Adaptation writers could deconstruct the structure of the text- including the binary oppositions- by deconstructing the presence of the narrator in the source text. To show such a fact, we have opted the story of Rustam and Sohrab from Shahnameh to be comprised with one of its successful adaptations for adolescents. As a result, we will see how alteration of the addressee from adults to adolescents besides the evolution of socio-historical components can impact on the deconstruction of presence and as a result, the Epic genre will change to a Drama.
خلاصه ماشینی:
همچنين نشان داده ايم که «متافيزيک حضور»، يکي از بنيان هاي اساسي بينش فلسفي پيشاساختارشکني را ميتوان در وجود راويهاي مسلط و همه چيزدان در متون کهن نيز بازجست و با واسازي حضور ايشان ، ساير ساختارهاي متن ، ازجمله نسبت عناصر متقابل و حتي ژانر اثر را دگرگون ساخت .
(46 :1379 در اين تحقيق کوشيده ايم نشان دهيم که چگونه حضور مسلط راوي در متن کهن که دريدا آن را «متافيزيک حضور» مينامد در روند بازآفريني شکسته ميشود و دچار واسازي ميگردد؛ يکي از بازآفرينيهايي که به خوبي توانسته فضا و ساختار داستان مبدأ را متناسب با اهداف و مخاطب امروز تغيير دهد، داستان رستم و سهراب از صالحي (١٣٩٧) است .
در تمام کارهايي که در بالا به آن ها اشاره شد، تحليل بر پايه ي نظري مشخصي استوار نيست ؛ اما ما در اين پژوهش با تمرکز بر نظريه ي واسازي بر آنيم که مراکز ساختاري روايت در شاهنامه را يافته و نشان دهيم که چگونه با جابه جايي مرکز در عصر جديد و براي مخاطبان جديد، تقابل هاي روايي دچار ساخت شکني ميشوند و ساختارهاي روايي جديد ساخته ميشود.