چکیده:
تاریخ عصر جدید اروپا دورانی است که جهان و حیات انسانی با پدید های مواجه میشود که پس از آن نه
تنها مسیر تاریخ اروپ ا بلکه مسیرهای تاریخی و متفاوت کل جهان را تغییر داد. زوال تدریجی مناسبات
فئودالی و برآمدن منطق مناسبات سرمایهداری چهره سیاسی-اجتماعی اروپا را بگونهای تغییر داد که تمام
قالبها و چارچوبهای پیشین آن درهم شکست و بر ویرانههای آن جهانی خلق شد که همه چیز و حتی
خود ماهیت انسان شکل کالا به خود گرفت. از نظر تاریخی رشد مناسبات سرمایهداری در اروپای غربی
از دوران قرون وسطی و از متن مناسبات اقتصاد کشاورزی آغاز شد ولی از اواخر قرن هجدهم و اوایل
قرن نوزدهم که تولید ماشینی آغاز میشود، کارخانجات مجهز به ماشین و تکنیک صنعتی جای
مانوفاکتورها و کارگاههای دستی را میگیرد. در امرکشاورزی نیز سازمانهای بزرگ سرمایهداری تاسیس
میشود که در آن کارگر وکشاورز مزد بگیر همراه با ماشین آلاتکشاورزی کار میکنند. این مهم بصورت
ناگهانی و تک مرحلهای انجام نپذیرفت زیرا آنچه که تحت عنوان تحول در نظام سرمایهداری شناخته
میشود از نظر توالی زمانی بیش از سه قرن از تاریخ اروپا را در بر م یگیرد. منشاء آغازین این تحول
اروپای قرن شانزدهم بود که ساختارهای سرم ایهداری در این دوران ابتدا درحالت سرمایهداری تجاری
رشد یافت و پس از آن نیز حدود دو قرن ساختارهای اقتصادی_اجتماعی اروپا را تحت تاثیر خود قرار
داد (سد ههای 17 و 18 میلادی) سپس با آغاز قرن نوزدهم میلادی بود که سرمایهداری مالی به تدری ج
شکل گرفت. از اواخر سده نوزدهم و اوایل سده بیست م که عصر امپریالیسم آغاز میشود، نظام سرمایه در
بالاترین مرحله تکامل تاریخی خود قرار میگیرد. براین اساس چارچوب نظری تحقیق حاضر بر بنیاد ای ن
نگرش تکاملی استوار که مجموعه رویدادها و حوادث تاریخی این دوران به مثابه دیالکتیک تحول در
مبانی نظام سرمایهداری میباشد. بنابراین دگرگونی هر رویداد اثرگذار تاریخی در این عصر پیش زمینهای
است بر تکامل ساختاری نظام سرمایه. این فرضیه تکاملی دگرگونیهای سیاسی، اقتصادی و اجتماعی
فراوانی از تاریخ اروپ ا را در بطن خود همراه دارد که نوشتار حاضر در تلاش است رابطه آنها را در
دوران مورد نظر با یکدیگر مشخص سازد.
خلاصه ماشینی:
با گذشت زمان به تدريج مشخص شد که صرف به دست آوردن منابع اوليه کشورهاي مستعمره (عمدتا طلا و نقره ) نمي تواند عطش و لجام گسيختگي اقتصادي و سياسي نظام سرمايه داري را مهار کند بنابراين مراکز اقتصادي و مالي فراواني در سرتاسر اروپا به وجود آمد که سرمايه هاي اوليه سوداگران اروپايي ١ ممالک ساحلي شرق مديترانه چون يونان و ترکيه را تأمين مينمود و از اين رهگذرکالاهايي که عمدتا توليدات مراکز اقتصادي خود اروپا بود را براي عرضه در مناطق مستعمراتي جهان آماده ميکرد.
در فرانسه و هلند رشد صنايع بويژه صنعت ريسندگي و بافندگي مبناي تحول سرمايه داري قرن شانزدهم محسوب مي شد بدين صورت که در اين کشورها صنعت بافندگي باشتاب بسيار زيادي رو به توسعه گذاشت بگونه اي که تقاضا براي تأمين مواد اوليه ازجمله پشم و نيز نيروي کار باسرعت چشمگيري افزايش يافت اين مسئله در وهله اول باعث آن شد که نقش طبقه پيشه ور در ساختار توليدي کشورهاي مزبور به تدريج کم رنگ شود.
رنسانس و جريانهاي مرتبطبا آن بعنوان يکي از بسترهاي مهم تاريخي در پيدايش مناسبات منطق سرمايه داري در اروپا بود اين مسئله از آنجايي مهم و اساسي شمرده ميشود که رخداد رنسانس دگرگوني هاي ايدئولوژيک و عقيدتي را که اساس تحول سرمايه داري از منظر انديشه سياسي مي باشد، از قرن شانزدهم به بعد محيا ساخت .