چکیده:
دانش نوپای جامعهشناسی شناختی از بینارشته ای های علوم شناختی است. بیشتر پژوهشها در این حوزه شناختی معطوف به ارتباط آن با روانشناسی شناختی و علوم مغز و اعصاب است. از این رو جایگاه جامعهشناسی شناختی ذیل رویکردهای اساسی علوم شناختی تعریف میشود. مقاله حاضر به دنبال بازگشت به بنیادهای نظری و فلسفی جامعهشناسی است تا نقش جامعه و فرهنگ را پررنگ کند. توجه مارتین هایدگر به فراروی از ساحت ذهن انسان و درگیری وجودی او با عالم این زمینه را فراهم کرد که با توسعۀ نقش بودن-در-جهان دازاین انسانی از سوبژکتیویته انسانی عبور کند و به نقش انسان در ارتباط با دیگر انسانها در جهان توجه شود. در این زمینه سعی شد به برخی پژوهشهای جامعهشناسی شناختی که در راستای اندیشه هایدگر و نقد نظریات مرسوم روانشناسی و علوم اعصاب و روان بود (مانند نظریه-نظریه (TT)، نظریه شبیهسازی (ST) و نظریه تعاملی (IT) که دربردارنده دو رویکرد بیناذهنیت اولیه و ثانویه هست)، پرداخته شود. هرچند زمانۀ هایدگر این فرصت را فراهم نکرد که بهطور مستقیم با علوم شناختی درگیر شود، اما شاگرد او هربرت دریفوس و دیگر شاگردان و طرفداران او با پرورش ایدۀ هایدگر به نقش سازگاری مهارتورزانۀ انسان در ارتباط با جهان پرداختند. هدف این مقاله توسعۀ جامعهشناسی شناختی با تکیه بر هویت اجتماعی انسان در درگیری با دیگر موجودات درون اجتماع و فرهنگ است تا به غنای بخش جامعهشناسی در برابر دیگر بینارشتههای علوم شناختی در بستر جامعهشناسی شناختی تأکید کند.
Emerging knowledge of cognitive sociology is an interdisciplinary field of cognitive science. Most research in this field of cognition is related to its relationship with cognitive psychology and neuroscience. Hence, the position of cognitive sociology is defined under the basic approaches of cognitive sciences. The present article seeks to return to the theoretical and philosophical foundations of sociology to highlight the role of society and culture. Martin Heidegger's attention to transcending the realm of the human mind and his existential conflict with the universe provided the basis for the development of human role-in-world Dasein to transcend human subjectivity and to consider the role of man in relation to other human beings in the world. Although Heidegger's time did not provide an opportunity to engage directly with the cognitive sciences, his student Herbert Dreyfuss nurtured Heidegger's idea of the role of human skillful adaptation to the world. The purpose of this article is to develop cognitive sociology not in relation to cognitive psychology and neuroscience and artificial intelligence but to rely on human social identity in conflict with other beings within society and culture to emphasize the richness of sociology versus cognitive sciences in cognitive sociology.
خلاصه ماشینی:
مسأله اصلي که در اين مقاله دنبال ميشود نقد نگاه تقليل انگارانه اي است که علوم اعصاب به انسان و به تبع آن به ماهيت اجتماعي او دارد و براي دستيابي به چنين مهمي سراغ امتداد يکي از مهم ترين متفکران منتقد تاريخ مدرنيته و در معنايي عام تاريخ متافيزيک يعني مارتين هايدگر و امتداد فکر او در مکتبش ميرويم ؛ درواقع در مقاله حاضر سعي شده است که با نظرگاه هايدگر در باب بودن -در-جهان و بودن -با بحث را پيش ببريم و از انساني سخن بگوييم که فراتر از روان در روان شناسي، الگوهاي رايانشي و مداربنديهاي عصبي و مغز در علوم اعصاب شناختي است .
در اين مقاله اما توجه ما بيشتر بر بنيادي است که از تقدم ساحت هاي وجود بر ذهن سخن ميگويد و بيشتر به وجه فلسفي امتداد و سنت فکري پرداخته ايم که ميتواند زمينه را براي توسعه نگاه هاي امثال زروباول فراهم کند و به نقد ريشه اي رويکردهاي عصبيشناختي به انسان ميشود و همان طور که بيان شد از سنت فکري هايدگر و لوازم آن استفاده خواهيم کرد.
زبان نيز ديگر وسيله بيان کردن فرآيندهاي پيچيده ارتباطي انسان در آگاهي و دلالت ها يا نمادهاي ذهني نيست ، بلکه انسان پيش از اين که به ذهن و آگاهي خود پي ببرد در جهان است و در همين در-جهان -بودنش و نسبت دازاين انساني به ديگران زبان را کسب ميکند؛ بنابراين ايده هايي مانند ماشين تورينگ يا هوش مصنوعي که با الهام از ذهن انسان و نحوه آگاهي آن در علوم شناختي مطرح شدند، با اين ديدگاه موردنقد قرار ميگيرند و بايد به دنبال جايگزين هايي بود که ادامه به آن اشاره ميشود.