چکیده:
در این مقاله کوشش شده تا با استفاده از روششناسی گئورگ زیمل، جامعه شناس آلمانی، در تبیین شیوههای معنادار ساختن جهان، به دو شیوه متمایز در مطالعات سازمانی پرداخته شود. زیمل بر این نکته تأکید میکند که فرمها، تنها ابزار مواجهه ما با جهان هستند و ما تنها به وساطت فرم هاست که میتوانیم ماده خام کیهان را معنادار سازیم. در این مقاله، زیباشناسی سازمانی به عنوان یک فرم در قیاس با فرم آشنا و غالب بر مطالعات سازمانی- یعنی فرم علمی- مورد بررسی قرار گرفته تا بنیانهای هستیشناختی و معرفتشناختی آن معرفی شود. زیباشناسی به عنوان فرمی که معیار حقیقت در آن نه صدق با عین، بل انسجام درونی عبارتهاست، در این مقاله به منزله نوعی جهان بینی معرفی شده که بر سوژهگی پسازبانی و حضور اقماری سوژهها پس از عبارتها، مبتنی است. در ادامه، تقابل فرم زیباشناختی و فرم علمی در قالب تقابل نشانهشناسی و هرمنوتیک پی گرفته شده و در نهایت، امکانات زیباشناسی در حوزه اخلاق سازمانی و رفع تفارق، معرفی شده است.
Abstract: Using Simmel’s conception about the form and the way we make the world meaningful, in this article I discuss organizational aesthetics as a form in organization theory. Simmel believes that forms are our only tool to confront with the world and we can make sense of the world just through the mediating role of forms. In this article, I discuss the philosophical and methodological foundations of organizational aesthetics through the comparison of it with the dominant positivist perspective in organization theory. Organizational aesthetics as a form that its theory of truth is internal consistency of phrases is introduced in this article as a world view, which is based on post-linguistic subjectivity. Then, I argue the contrast of aesthetics and positivism in organization theory as the insurmountable gap between semiotics and hermeneutics. And finally, I will end with discussing the organizational aesthetics’ potential to alleviate ceifferend in organization and its ethical consequences.
خلاصه ماشینی:
در ادامه و در بخشي که تحت عنوان «تأويل هاي نقابدار» آورده شده است ، با استفاده از نظريات ميشل فوکو٢، فيلسوف معاصر فرانسوي، به مباحث روششناختي خواهم پرداخت و تمايز ميان فرم علمي و زيباشناختي در مطالعات سازماني را در قالب تمايز بنيادي موجود ميان نشانه شناسي و هرمنوتيک به بحث خواهم نشست .
بخش «سکوت و تفارق» با اتکا بر ديدگاههاي ژان فرانسوا ليوتار، فيلسوف معاصر فرانسوي، در زمينه مفهوم عبارت و نيز وضعيت تفارق، تمايز فرم علمي و زيباشناختي در گشايش وضعيت هاي اخلاقي در سازمانها را مورد تحليل قرار ميدهد و ظرفيت هاي زيباشناسي سازماني براي از ميان برداشتن وضعيت تفارق را آشکار ميسازد.
به همين جهت ، با استفاده از برخي پژوهش هاي انجام گرفته در حوزه مطالعات سازماني، نشان خواهم داد که الزاماً مطالعاتي که تحت عنوان زيباشناسي انجام گرفته اند زير چتر فرم زيباشناختي قرار نميگيرند و بسا محققان که بدون ذکر نام زيباشناسي، چنين شيوهاي را براي مواجهه با حيات سازماني برگزيدهاند.
زيباشناسي در مطالعات سازماني نه تنها حوزههايي از حيات سازماني را در دسترس قرار ميدهد که از دايره معناداري فرم علمي خارج است ، بلکه همان طور که در ابتداي اين نوشتار و با استفاده از نظريات زيمل از آن به عنوان فرمي از مواجهه با جهان ياد کرديم ، اساساً در روش نيز تفاوت بنيادي با فرم علمي دارد.
نتيجه گيري زيباشناسي سازماني به مثابه يک فرم، يک امکان است براي گونه اي ديگر از مواجهه با حيات سازماني، گونه اي متفاوت از شيوهاي که فرم علمي در مطالعات سازماني به کار ميگيرد.