چکیده:
حقوق از دیرباز همواره به عنوان ابزار صلح و انتظام بخش روابط افراد و جوامع بشری مطرح بوده است. قلمِ فیلسوفان و متفکران مختلفی که به حوزهی جنگ و صلح پرداختهاند، در نهایت بر واژهی «صلح» از حرکت باز ایستاده و تلاش نویسندگان برجستهای چون هوگو گروسیوس نیز در کتاب حقوق جنگ و صلح و کوشش وی برای تبیین دلایل مشروع جنگ، غایتی جز رسیدن به صلح از رهگذر واقعیت جنگ نداشته است. دکترین نوظهوری که روابط بینالمللی برخی کشورها را دستخوش تغییرات تازهای ساخته و در حال سایه افکنی بر غایتمندی حقوق به عنوان ابزار صلح میباشد، عبارت از دکترین جنگ حقوقی یا نظریهی استفاده از حقوق به مثابه ابزار جنگی است؛ پژوهش حاضر ضمن توصیف و تحلیل این دکترین جدید با بهرهگیری از دادههای کتابخانهای، با نقدی فلسفی و نگاهی آینده پژوهانه، در صدد تبیین مسیر احتمالی آیندهی حقوق بینالملل از نگاه دولتها به آن خواهد بود و در پایان نتیجه میگیرد که به منظور مقابله با هرگونه انحراف و تغییر مسیر تکاملی حیات حقوق بینالملل، ضروری است با تاکید بر وحدت و یکپارچگی حقوق بین-الملل و جلوگیری از تجزیه و چندپارگی آن، مجال توسعهی دکترین «جنگ حقوقی» را فراهم نکرده، بلکه مفهوم صلح حقوقی را در مقابل آن تقویت کرد.
From a long time ago, law has always been considered as a means of peace and regulator of the relations between individuals and human societies. The pen of the various philosophers and thinkers involved in the field of war and peace has been ultimately stopped on the word "peace" and attempts by prominent writers such as Hugo Grotius in his book The Rights of War and Peace in order to explain the legitimate reasons of war had no purpose except to reach “peace” via the reality of “war”. The new doctrine that is changing the international relations of countries and that will extend its shadow on the purpose of law as a means of peace is the doctrine of “lawfare”. The present article, through a descriptive-analytic method and by means of content analysis, with a philosophical critique and a futuristic look, aims to illustrate the possible future of international law influenced by this doctrine. This article will conclude that in order to cope with any diversion and change in international law, by emphasizing the unity and integrity of international law; preventing its fragmentation and strengthening the concept of legal peace (Lawpeace), the theory of legal war or lawfare won’t materialize more than this.
خلاصه ماشینی:
ليکن ، دکترين نوظهوري که روابط بين المللي برخي کشورها را دستخوش تغييرات تازه اي ساخته و در حال سايه افکني بر غايت مندي حقوق به عنوان ابزار صلح ميباشد، عبارت از دکترين جنگ حقوقي ١ يا نظريۀ استفاده از حقوق به مثابه ابزار جنگي است ؛ پژوهش حاضر ضمن توصيف و تحليل اين دکترين نوپديد با بهره گيري از داده هاي کتابخانه اي، با نقدي فلسفي و نگاهي آينده پژوهانه ، در صدد تبيين مسير احتمالي آيندة حقوق بين الملل از نگاه دولت ها به آن خواهد بود و در پايان نتيجه ميگيرد که به منظور مقابله با هرگونه انحراف و تغيير مسير تکاملي حيات حقوق بين الملل ، ضروري است با تأکيد بر وحدت و يکپارچگي حقوق بين الملل و جلوگيري از تجزيه و چندپارگي آن ، مجال توسعۀ دکترين «جنگ حقوقي» را فراهم نکرده ، بلکه مفهوم صلح حقوقي٢ را در مقابل آن تقويت کرد.
اين تعريف اوليه از حقـوق و غايـت آن در اسـتقرار نظـم و صـلح ، در جامعۀ بين المللي نيز متصور است ؛ چرا که حقوق بين الملل ٢ «مجموعه قواعـد حقـوقي حـاکم بـر روابط ميان دولت هاست ».
Kirchner, Stefan, “The Human Rights Dimensions of International Peace and Security: Humanitarian Intervention after 9/11”, Journal of Humanitarian Assistance, 25 October 2004:p 9 Available at http://sites.
نام اين اثـر معـروف Lawfare( Law as a Weapon of War) اسـت کـه در سـال ٢٠١٦ از سـوي Oxford University Press منتشر شده و در مقاله حاضر نيز بدان رجوع شده است .