چکیده:
قصد دارم در این پژوهش بر روی شکل یافتنِ کردارها و کنشها، اخلاقیات، جنبههای وجودیِ افراد و نظمپذیریشان در بسترِ بدهیهای اجتماعی ایرانِ بعد از جنگ متمرکز شوم تا شاید از این رهگذر بتوانم نظمِ اجتماعیِ برساختشده و همزمان برسازندۀ وضعیتِ نئولیبرال در دورانِ معاصر را تشریح و تبیین کنم. عمدۀ پژوهشهایی که دربارۀ اقتصادِ ایران صورت گرفته تنها به توضیحِ برهههای مختلفِ اقتصادی در حکومتها یا دولتها و نهایتاٌ تأثیر آن بر معیشت و احوالاتِ صرفاٌ اقتصادیِ مردمِ آن دوره تاکید گذاشتهاند، و کمتر مسئله را به گونهای در نسبت با نحوۀ ساختیابیِ انسانها و انتظامِ اجتماعی و رابطۀ بین مناسبات اقتصادی و پیدایشِ سوژههای مربوط به آن وضعیت مطرح میکنند. به نظر میرسد که حکومتمندی و خلقِ سوژهها در مناسباتی مشخص از وضعیتِ بدهکارسازی، نقشی اساسی در بازتولید و حفظ و تحکیمِ همان مناسبات دارند و تنها به میانجیِ آگاهی از وجوهِ انضمامیِ انسانِ موجود در آن وضعیت، یا دستِ کم پررنگ کردنِ لحظاتی از این وجوه است که میتوان به درکی سنجشگرانه و انتقادی از وضعِ انسانِ معاصر رسید. در این پژوهش سعی دارم تا ضرورتِ گفته شده در سطورِ پیش را به کار ببندم و تلاش کنم تا نظمِ جدیدِ اجتماعی، مسئلۀ حکومتنمدی و تولیدِ سوژههای متناسب با وضعیت، و همچنین شرایط امکانِ بازتولیدِ روابط تولید-قدرت را در بسترِ سیاستهای اقتصادیِ ایرانِ بعد از جنگ به پرسشِ اصلیِ این پژوهش بدل کنم.
خلاصه ماشینی:
اما براي عملياتي شدن اين پروژه لازم بود که سرمايه خصلتي شبح وار و سيال به خود پيدا کند تا بتواند تمام پهنۀ خاکي را در بر بگيرد، از همين رو نهادهاي مالي جهاني نظير صندوق بين المللي پول ١ و بانک جهاني ٢ شبکۀ گسترده اي را در کشورهاي جهان ايجاد کردند که در اواخر اين دهه با فروپاشي بلوک شرق از جايگاه و مطلوبيت بيشتري هم برخوردار شده بود (مصلينژاد، ١٣٩٥).
اين شبکۀ مالي با سياست هاي اعطاي وام و اعتبار به دولت ها براي اجرا کردن سياست هاي به اصطلاح توسعۀ اقتصادي و بازار جهاني، توانست به صورت همزمان دو گرايش اصلي را به سمت هدف مورد نظر خود هدايت کند، نخست اينکه سود هنگفتي از بهرة بازپرداخت وام ها توسط دولت هاي دريافت کنندة وام به جيب بزند و ديگر اينکه توانست دولت هاي دريافت کننده و مقروض (بخش بسيار زيادي از دولت هاي جهان ) را به عنوان تابعي تحت 1 International Monetary Fund 2 World Bank انقياد و گوش به فرمان سياست هاي سودجويانۀ نهادهاي مالي بين المللي، آن هم براي مدت زمان نامعلوم ، گرداند.
1Ben Dyson مارکس در بخش «کالا و پول » در جلد اول و فصل «انباشت و بازتوليد در مقياس گسترده » در جلد دوم از کتاب سرمايه نشان ميدهد که سرمايه داري تنها با گرايش به بيشينه کردن سود و انباشت ثروت است که ميتواند زنده بماند و از آنجا که در توليد سرمايه دارانه هر محصولي در جايگاه کالايي براي مبادله قرار ميگيرد، بنا به منطق اش بايد به کسب پول بينجامد و ضرورتا به پول دگرديسي کند تا موتور محرکاش ، يعني سود را، روشن نگه دارد و همين سود به دست آمده را به عنوان پايه اي براي گردش سرمايه در دور (هاي) بعد به جريان درآورد (مارکس ، ١٣٩٥).