چکیده:
378 عارفنامۀ ایرج میرزا از مشهورترین سروده های عصر مشروطه است . مثنوی ای بلند بخاراسال بیست و پنجم که در فرصتی کوتاه شهرتی شگفت انگیز یافت . این پرسش تا امروز مطرح بوده شماره ١٤٠آذر ـ دی که «عارف در خراسان چه کرد و چه گفت که ایرج را به واکنشی تلافی جویانۀ 1399تحریک کرد؟» بسیارانی گمان می کنند اقامت درازآهنگ عارف در «باغ خونی» مشهد و نپذیرفتن دعوت ایرج ، یگانه دلیل ماجراست ؛ اما چنین نیست . ایرج در نسخۀ اولیۀ عارفنامه ضمن ستایش کلنل محمدتقی خان پسیان ، دوستانه از عارف گلایه کرد که رفیقان ایام گذشته را فراموش کرده و از دیدارشان روی گردان است . بی اعتنایی های پیاپی عارف به او در خلوت یا در حضور دیگران و بیت پایانی غزلی که در کنسرت باغ ملی مشهد (که برای تامین هزینه های احداث آرامگاه فردوسی برگزار شده بود) خواند، کدورت و سوءتفاهم های فی مابین را به خصومتی بدفرجام کشید. ایرج رفتارهای عارف را اهانت آمیز دانست ، ملاحظات دوستانه و نسخۀ ابتدایی عارفنامه را کنار نهاد و تمام توش و توان شاعری اش را در تخریب شخصیت عارف و فرود آوردن ضربه ای سهمگین به او در کار بست . در این مقاله می کوشم پس از اشاره به انگیزه های عارف در سفر به خراسان و پیوستنش به کلنل پسیان ، از خلال نامه های عارف و خاطرات و یادداشت های کمتر دیده شدۀ دوستانش در مطبوعات و منابع دیگر، معّمای سرودن عارفنامه را بگشایم .
خلاصه ماشینی:
١. درآمد شمار زخم خوردگان هجو در تاریخ شعر فارسی اندک نیست : اعیان و خواجگان و وزیران و شاعران و بسیارانی دیگر که زهر کلمات هجاگویان و هزّالان چیره دستی چون طیان مروزی و حّکاک مرغزی و ُمنجیک و سوزنی و انوری در کامشان چکید و مسخرۀ هم عصران و آیندگان شدند؛ اما کدام یک از هجوشدگان هستی اش به باد رفت و به اتهام گناهی ناکرده دربه در شد و دق کرد؟ و کدام شاعر توانست قربانی هجوش را از سایۀ خود نیز برماند و خود به برکت این هجا به شهرتی شگفت دست یابد؟ شاید هیچ یک از منظومه ها و شعرهای درخشان یا مشهور عصر مشروطه از نظر گسترش و نفوذ معجزه وار در میان خواص و عوام هم پایۀ عارفنامۀ ایرج میرزا نباشد؛ نه مسّمط دهخدا در رثای میرزا جهانگیرخان صور اسرافیل ، نه چکامه ها و مستزادهای مستحکم بهار و نه آثار عشقی و اشرف و لاهوتی و فرخی؛ فقط تعدادی از تصنیف های عارف از این نظر با «هجو خودش » برابری می کند.
عارف چند سال بعد سرود: شعلۀ آتش جمهوری ایران باید اول از دامن تبریز به تهران گیرد دود این شعله طرفدار قجر کور کند شررش تا به سر تربت خاقان گیرد حاضران در مجلس نوشته اند ایرج با خشم برخاست و زیرلب لیچارگویان آنجا را ترک کرد و در محافل دوستانه می گفت : مطمئن باشید نهضت خراسان بی سرانجام خواهد ماند.