چکیده:
اسطوره روایتی رازآلود و مقدس است که نوع جهانبینی و هستیشناسی یک قوم را در مرحلهای خاص از تطورات اجتماعی آن مشخص میسازد. در واقع اساطیر در خدمت تولید معنا هستند و نمود فرهنگ و باورهای یک ملتاند. در ادبیات ایرانی نیروی فره حد واسط میان گیتی و مینو یعنی ماده و خداوند است که روان رشد یافتة بشر را به قدرت لایزال الهی متصل میکند. اسطورة فره که در متون اوستایی و شاهنامه بدان اشاره شده، مضامین و درونمایههای سیاسی و مذهبی دارد که در تار و پود حیات سیاسی و اجتماعی ایران نقش آفرینی کردهاند. مطالعات وقایع اجتماعی ایران و رابطة حاکمیت با مردم در طی دورانها بیانگر نوعی سلطهگری است که ماکس وبر از آن به عنوان سلطة کاریزماتیک یاد میکند. در این نوشتار سعی شده است با مطالعة چرایی وجود فلسفة فرة ایزدی و تطبیق آن با اندیشة سلطة کاریزماتیک ماکس وبر به نحوة استفاده از فرة ایزدی در دورههای مختلف تاریخی پرداخته شود. یافتههای پژوهش حاضر نشان میدهد که فره ایزدی، ابزاری اعتقادی برای ایجاد مشروعیت و ایجاد سلطه در جامعه بوده است.
Myths are mysterious and sacred narrations which speak of the worldview of an ethnic group regarding its being at a specific stage of development. In fact, myths are at the service of creating meaning and symbolize a nation’s culture and beliefs. In Iranian literature, Khvarenah or divine glory mediates between the world and Paradise, that is, matter and God, and connects Man’s developed soul to the divine eternal power. The myth of Khvarenah, which has been mentioned in Avestan texts and Shahnameh, embodies a number of political and religious concepts and implied meanings which have played a role in the essence and structure of the political and social life of Iran. The studies of social events in this country and the relationships between the ruling powers and Iranian people in the course of history demonstrate a kind of dominance which Max Webber calls Charismatic leadership. In this paper, the authors have tried to examine the use of the divine glory of power in various historical periods through a study of the reasons behind the existence of the philosophy of Khvarenah or divine glory and comparing it with Webber’s theory of charismatic leadership. The findings indicate that divine glory was in fact exploited as a religious tool in order to consolidate and legitimize dominance over society.
خلاصه ماشینی:
انديشه هاي پادشاه محور حول مقدس مآبي ملکوتي شاه و مفهوم شاه خوب که تجلي روح نيکوکار خداوند و نماد فرمانروايي او بر زمين است (گئوويدن ، ١٣٧٧: ۴٣١( و اينکه وظيفة اوست که دين بهي و شادماني براي مردم را گسترش دهد (هيلنز، ١٣٧١: ١۵٧(، در دوران تاريخي ايران پروده شد، حکومت ها در ايران با همين مفهوم در پي ايجاد مشروعيت بوده اند (محمدي و بيطرفان ، ١٣٩١: ١٠(.
بر اساس تجلي قواعدي در دوران ساساني مقام شاهي بايد دو جنبة مشخص داشته باشد: دينياري و شهرياري يا حکمت و حکومت و الگوي نمادين و آرماني شهرياري نيز هنگامي تحقق مييابد که شهريار دينيار، فرمانروا باشد (کتاب سوم دينکرد، ١٣٨١: ٩٩( و شاه غيرديندار، شاهي است که از سوي اهريمن برکشيده شده ، در مقاطعي از دوران ساساني، در ميان القاب شاهان به عنوان «چهر از يزدان » مشاهده ميشود که شاه ساساني را همرديف ايزداني همچون اهورامزدا، مهر و آناهيتا قرار ميداد و حک نشان هايي چون آتشدان و آتش بر پشت سکه هاي ساساني، و نقش کردن نمادهاي مذهبي بر تاج و کلاه شاه نيز تأکيدي بود، مؤکد بر آيين مزداپرستي، تقدس و الوهيت شاهان (کريستين سن ، ١٣٨٨: ١١۵(.
از اين زمان و به دنبال تقويت عنصر ايراني در دستگاه خلافت ، انديشه هاي ايرانشهري طي روندي تدريجي، در قالب ترجمة برخي متون تأثيرگذار و پراهميت ايران باستان از قبيل نامة تنسر و عهد اردشير به متن جريان انديشگي و تفکر سياسي مسلمانان راه مييابد (کرمر، ١٣٧۵: ٣٨۶؛ طباطبايي، ١٣٨٧: ٨٣(.
در تاريخ ايران ، تنها شاهي که بدون توجه به انديشة فرة ايزدي و قدرت پنهان آن در ايدئولوژي حکومتي و ايجاد مشروعيت سلطنت خود را آغاز کرد نادر شاه افشار بود.