چکیده:
امروزه آموزش دانشگاهی از تربیت متخصص فراتر رفته و به بخشی از پرورش عمومی شهروندان تبدیل شده است. منظور از «پرورش عمومی» در این مقاله عبارت است از ساخته شدن «خود». مفروض نظری مقاله آن است که «خود» حین ابراز خود ساخته میشود؛ یعنی حین مواجهه با جهان بیرون و ایجاد تغییر در آن. این، خودی زمینهمند و بازاندیش است. در مقابل خودی زمینهزدوده وجود دارد که منفک از جامعه و گسسته از زمینه است. از منظر چنین خودی جامعه جمع جبری مجموعۀ افراد است. این، خودِ بیگانهشده است. پرسش آن است که از بین دو موقعیت تحصیلیِ «علوم طبیعی» و «علوم انسانی» در کدام موقعیت امکان بیشتری برای ساخته شدن خود زمینهمند و بازاندیش وجود دارد؟ پژوهش از طریق مصاحبۀ عمقی با دانشجویان انجام شد. دانشکدۀ علوم اجتماعی دانشگاه تهران به عنوان نمایندۀ فضای علوم انسانی و دانشکدۀ فنی دانشگاه تهران به عنوان نمایندۀ فضای علوم طبیعی درنظر گرفته شد و از هر دانشکده با 15 دانشجو مصاحبه شد. نتایجِ تحلیل مصاحبهها نشان داد که موقعیت تحصیل در فضای علوم اجتماعی امکان بیشتری برای پرورش خود بازاندیش و زمینهمند فراهم میآورد.
Nowadays academic training has gone beyond educating technicians and has become a part of common training. “Common training” here is seen as “making the self”. Our theoretic assumption is that self can be made through expressing itself; namely through confronting the world, and through making changes in its context. This is a reflexive self. In contrast there is an alienated self which is isolated from the society and detached from its context. From such point of view society is seen as simple summation of independent individuals. This is an alienated self. The question is that among two situations, the situation of educating at the sphere of natural sciences and at the sphere of human and social sciences, in which one is it more possible to make a reflexive self? The research has been conducted via deep interviews with students. Social science faculty of university of Tehran was selected as a sample for human science disciplines and engineering faculty of university of Tehran as a sample for natural science disciplines. 15 students of each faculty were interviewed. The results showed students who are training in social science faculty, have a more reflexive and contextual understanding of the self.
خلاصه ماشینی:
در بخش یافته ها، روایت های دانشجویانی از دو رشتۀ علوم اجتماعی و فنی با هم مقایسه میشود تا نشان داده شود که تحصیل در هر رشته برای پرورش عمومی دانشجویان چه پیامدی داشته است .
چکیدٔە نظر مردیها، که در مرکز نگاه لیبرال به فرد فرهیخته قرار دارد در این جمله خلاصه میشود: با پرورش مناسب «فرد در محاسبۀ منافع فردی خود به گونه ای عمل میکند که این فردگرایی حاوی خسارت های کم تری برای اجتماع باشد» (ص .
مردیها سپس استدلال میکند که برای پرورش عمومی (که – چنان که گفته شد – یعنی پرورشی که در نتیجۀ آن فرد بتواند منافع شخصی خود را چنان پی بیگیرد که حاوی کم ترین خسارت برای اجتماع باشد) علوم پایه کارآمد است چرا که «علوم پایه به طور کلی در افزایش ظرفیت های فکری که با برنامه ریزیهای مختلف قدرت انطباق بیش تر داشته باشد توانایی بیش تری دارد» (ص .
این نگاه نمیتواند درک کند که ذهن ، منفک از عین بیرون از خود نیست ، چه اعیان اجتماعی – یعنی اجتماع دیگران – مورد نظر باشد و چه اعیان فیزیکی.
علوم طبیعی – علوم انسانی در این چهارچوب ، نوع رشته هایی که در رویکرد لیبرال برای پرورش عمومی در دانشگاه پیشنهاد داده میشود نیز محل اشکال قرار خواهد گرفت .
یافته ها: ازخودبیگانگی و بازاندیشی در نگاه به رابطۀ فرد و جامعه این پژوهش مقایسه ای است میان روایت های دانشجویان فنی و علوم اجتماعی دانشگاه تهران دربارٔە خود، جامعه ، مسیر زندگی و آینده .