چکیده:
تصریح تعاریف یا کارکردهای علوم اجتماعی، دلالتهای مهمی در درک ما از ماهیت و روش آن علوم دارد. این مقاله در پی آن است که با ارائه تقریری از ماهیت علم اقتصاد، جایگاه ایدههای عدالت در سیر کار علمی یک اقتصاددان را روشن کند. در این مقاله بر اساس رویکرد تحلیلی ـ نظری و البته با اتکا به تصریحات اقتصاددانان نوآور، تلاش میشود تا ماهیت علم اقتصاد بازتعریف/بازسازی شود. بر این اساس، علم اقتصاد، علم مطالعه شیوه مواجهه با تعارض منافع است که البته این کنکاش با اتکا بر «دیدگاه تحلیلگر یا عالِم اقتصادی درباره عدالت» شکل میگیرد. از دلالتهای مهم این نگرش، کمک به شکست آشکارتر تمایز اقتصاد اثباتی ـ هنجاری در علم اقتصاد است؛ بنابراین نهتنها «مشاهدات» بلکه «نظریهپردازی» و «ارائه تبیینهای علمی» نیز متأثر از «شیوه مطلوب مواجهه با تعارض منافع از نظر محقق یا تحلیلگر اقتصادی» است. در نهایت، این مقاله منتقد تلقی جاافتاده از تمایز «علم ـ مذهب» در ادبیات اقتصاد اسلامی است.
Clarification of definitions and functions of social sciences has important implications in our understanding about the nature and method of these sciences. This paper seeks to clarify the position of ideas about justice in the scientific effort of economists, by presenting an account about the nature of economics. In this paper, based on analytical-theoretical approach, and of course, relying on the notions of innovative economists, attempts to redefine the nature of economics. Accordingly, economics is the science of studying how to deal with the conflict of interests, which, of course, this study is based on the “scientist’s or analyst’s perspective about justice”. One of the implications of this point of view is to help understanding the collapse of the positive-normative economics distinction; not only “observations”, but “theorizing” and “providing scientific explanations” are influenced by “the best way to deal with the conflict of interests in the view of the economic or researcher or analyst”. Ultimately, this article criticizes the famous distinction of “science-school” in the literature of Islamic economics.
خلاصه ماشینی:
تعارض منافع و مطالعات برخي اقتصاددانان در اين بين اجازه ميخواهيم تا براي نيل به اهداف مقاله اين بار با نگاهي نسبتا متفاوت و نه چندان جديد به علم اقتصاد، طرح موضوع «حل تعارض منافع » به عنوان دال مرکزي مجموعه مطالعات اقتصادي برخي از اقتصاددانان را باز تعريف نموده و با تمرکز بر اين مقوله مشخص ، به «شفاف شدن رابطه علم اقتصاد با ديگر رشته هاي تعليمي»، «درک روش هاي تحليلي مورد استفاده در مطالعات اقتصادي» و مهم تر از همه ارائه «روايتي ارزش مدار، جهت دار، اخلاق مدار و عدالت بنيان از علم اقتصاد اثباتي» کمک کنيم .
آنچه در اينجا براي ما اهميت دارد، تطبيق تلقي جان استوارت ميل با بخش نخست تقرير مورد تأکيد ما در مقاله است : موضوع علم اقتصاد ميتواند مطالعۀ «چگونگي حل تعارض منافع اقتصادي ميان افراد» باشد.
حال سوال اين است : اگر اين اقتصاددانان و البته بسياري از اقتصاددانان نوآور ديگر در پي درک «چگونگي حل تعارض منافع اقتصادي ميان افراد» هستند، چرا دست به تبيين هاي نسبتا متفاوت و گاه حتي متعارض در عرصه سياست گذاري اقتصادي ميزنند؟ چرا مفهومي چون «نيروي کار اجتماعا لازم » در شبکه مفاهيم اقتصاد مارکسيستي وجود دارد، اما اين مفهوم در ادبيات ميل يا پيروان وي طرح نشده يا اساسا از جايگاهي برخوردار نيست ؟ چرا مبناي ميل در تبيين ها و توصيه هايش بر مفهوم «فايده /مطلوبيت »٤١بنا نهاده شده ، اما در رهيافت اقتصاددانان مکتب اتريش ، اين مفهوم کارکرد و جايگاه مورد نظر ميل در مطالعات اقتصادي را ندارد؟ اين موضوعي است که در قسمت بعد مورد توجه قرار گرفته است ؛ قسمتي که نشان دهنده اهميت نگاه مختار ما از ماهيت علم اقتصاد ـ يعني اتکاي مطالعه اقتصاددانان به شيوه مطلوب حل تعارض منافع ـ است .