چکیده:
می دانیم که اندیشه ی سیاسی در ایران و غرب، در دو بستر متفاوت رشد پیدا کرده است.
در ایران، اندیشه ی سیاسی در بستر جهان شناسی دینی و در غرب، در بستر جهان شناسی
فلسفی. بسیاری از وجوه تمایز اندیشه ی سیاسی ایرانی و ایرانی-اسلامی از یک سو و اندیشه ی
سیاسی غربی از سوی دیگر، در اساس از همین بستر متفاوت در رشد و بسط اندیشه ریشه
می گیرد. هدف اصلی این پژوهش این است که با تمرکز بر وجوه سرشتی تمایز این دو
بستر، با تکیه بر فضای شکل گیری دو جهان شناسی متفاوت که یکی را جهان شناسی ایرانی
و دیگری را جهان شناسی غربی می خوانیم، این رابطه مورد موشکافی قرار گیرد. فرضیه ای که
در پژوهش مورد آزمون قرار می گیرد، این است که دو جریان جهان شناسی ایرانی و یونانی
از آغازین دوره ی پیدایش و گسترش شان، وارد مسیرهای متفاوت شدند و همراه خود، رشد و
تکامل اندیشه ی سیاسی را در مسیرهای متفاوت به پیش بردند: یکی از مسیر جهان شناسی
دینی و دیگری در مسیر جها نشناسی فلسفی. نتیجه این که از این دو مسیر، جهان شناسی
فلسفی بوده است که ظرفیت بیشتری برای تحول و امکان بیشتری برای انکشاف اندیشه ی
سیاسی داشته است. ضمن این که روش پژوهش، تحلیل محتواست.
خلاصه ماشینی:
پرسـش اصلـي پژوهـش حاضر اين اسـت کـه چگونه دو گونـه جهانشناسـي ايرانـي و يونانـي از آغـاز دوره ي پيدايش و گسـترش، به مسـيرهاي متفاوتي وارد شـده و ناگزيـر، رشـد و تکامل انديشـه ي سياسـي را در مسـيرهاي متفاوت به پيـش بردند؟ قلمـرو زمانـي بحث ، دوران باسـتان اسـت که در يونان باسـتان، از شـکل گيري تمـدن و فرهنگ يونانـي از قـرن ششـم پيـش از ميـلاد آغـاز ميشـود و تـا تسـلط روم بـر جزيـره ي يونـان و آنـگاه سـقوط روم در قـرن پنجـم ميـلادي (سـده هاي ميانـه ) امتـداد مييابـد.
محمـد سـالار کسـرايي در مقالـه اي با عنـوان «فرمانروايـي توأمـان: حکومت و مشـروعيت در ايـران باسـتان» (۱۳۸۹)، بـا تمرکـز بر يکـي از وجوه سياسـي تمدن ايران باسـتان، اين پرسـش را مـورد آزمـون قـرار داده اسـت کـه حکومت هـا و زمامـداران بـراي تـداوم زمامـداري خويش ، چه ادلـه و توجيهاتـي ارائـه ميکرده انـد؟ فرضيـه ي اين پژوهش اين اسـت کـه بر اسـاس تحليل متون سنگ نوشـته ها، براي توجيه مشـروعيت سياسـي، سـه عنصر از اهميت بيشـتري برخـوردار بودند کـه عبارتانـد از: تبـار، لطف خداونـد و عدالـت و خصال ويژه ي انسـاني.
پژوهـش پيـش رو، ضمـن بهره گيـري از ايـن آثار و آثـار کليدي ديگـر، چند هـدف را پيش روي خـود قـرار داده اسـت : نخسـت ، تمرکز بـر چگونگـي گذار به اسـلوب وجودشناسـي فلسـفي در يونان باسـتان در فاصله گرفتن از کيهانشناسـي اسـطوره اي و تأثير آن بر فلسـفه ي سياسـي است ؛ دوم، تأکيـد بـر وجـوه تـداوم جهانشناسـي ايرانـي چـه در دوره ي ايـران باسـتان و چـه در دوره ي اسـلامي و پيونـد درونـي انديشـه ي سياسـي بـا آن؛ سـوم، بازخوانـي وجـوه تمايز جهانشناسـي فلسـفي و انديشـه سياسـي مرتبط با آن از يک سـو و جهانشناسـي ديني-متافيزيکي ايران باسـتان و انديشـه ي سياسـي همپيونـد با آن، از سـوي ديگـر.