چکیده:
مارکس انگیزههای اقتصادی را زمینهساز تمامی تصمیمات مهم جامعة کاپیتالیستی میداند. مارکسیستها جامعة کاپیتالیستی را به سه گروه بورژوازی، خردهبورژوازی و طبقة کارگر تقسیم میکنند. در نمایشنامة داستان باغ وحش، نوشتة ادوارد البی، پیتر را میتوان نمایندة خردهبورژوازی یا طبقة متوسط و جری را نمایندة طبقة کارگر در نظر گرفت. مارکس عقیده دارد که در جامعة کاپیتالیستی، دو گروه آخر در جامعه، قربانی طبقة بورژوازی میشوند؛ زیرا این گروه از آن دو گروه دیگر برای رسیدن به اهداف خود بهره میگیرد. براساس نظر لویی آلتوسر که ادامهدهندة راه مارکسیسم است، سیستم از طریق دستگاههای ایدئولوژیک (ISA) و سرکوبگر (RSA) بر مردم حکومت میکند. دستگاهای ایدئولوژیک غالباً شامل نهادهای اجتماعی مانند خانواده، مدرسه و کلیسا میشود. پیتر و جری دو شخصیت نمایشنامه، قربانیان جامعهاند، یکی بهدلیل فقر و احساس بیگانگی و دیگری بهواسطة تلقین عقاید و شستشوی مغزی. آلتوسر «تلقین عقاید» را روشی میداند که هژمونی از طریق آن، افراد را وادار به پذیرش ایدئولوژی خود میکند. آلتوسر همچنین منشأ این تلقین عقاید را سیستم آموزشی، مذهب و رسانه میداند. هدف این مقاله بررسی نمایشنامة داستان باغ وحش، براساس نظر آلتوسر است. بر این اساس، پیتر بهعنوان فردی که در شرکت انتشاراتی کارمی کند و اهل مطالعه و تماشای تلویزیون است، در مرکز تلقین عقاید قرار دارد. مفهوم دیگری که در این نظریه وجود دارد، مفهوم بیگانگی است. از طرفی، مارکس بیگانگی را فقدان درک نفس میداند. با توجه به این مسئله، افراد هم از خود بیگانه میشوند و هم با یکدیگر. یافتههای این مقاله نشان میدهد که جری نهتنها از خود بلکه با دیگر افراد جامعه نیز بیگانه شده است. او در تنهایی و انزوا در خانهای زندگی میکند که شبیه باغ وحش است. پیتر نیز از خود بیگانه شده است؛ زیرا نسبت به شرایطش بهعنوان شخصی که قربانی تلقین ایدئولوژی جامعة کاپیتالیستی است، آگاه نیست.
Abstract
Marxism is the school based on Karl Marx’s idea on the political and economic conditions governing the world. Marx considers the economic motivations present behind all decisions in the capitalist society. The aim of this article is to analyze Marxist ideas present in Albee’s The Zoo Story, and to consider the effects of the Capitalist society on the life of the citizens that the two characters of the play represent. In The Zoo Story, Peter could be considered as the representative of the petty bourgeoisie or the middle class and Jerry as the one representing the proletariat. Marx believed that in the capitalist society the two classes are the victims of the bourgeoisie, as the latter one uses them for its goals. Peter and Jerry are the victims in the society, one through his poverty and being alienated, and the other by being interpellated and brainwashed. Althusser defines interpellation as the way that the hegemony makes the subjects believe in its ideology and consider it as their own. Althusser also introduces the sources of interpellation as the education and religion system and the media. Therefore, Peter as the one who works for the publishing company and reads books and watches the TV is at the center on interpellation. The findings of the article show that the characters are both alienated from each other and from themselves. Jerry is alienated from other people and lives in a place that resembles the zoo, and Peter is alienated from himself as he is not aware of his situation as the victim of the interpellation of the capitalist ideology.
خلاصه ماشینی:
بـر ايـن اسـاس ، پيتـر بـه عنـوان فـردي کـه در شـرکت انتشــاراتي کــارمي کنــد و اهــل مطالعــه و تماشــاي تلويزيــون اســت ، در مرکــز تلقــين عقايــد قــرار دارد.
يافتـه هاي ايـن مقالـه نشـان مي دهد که جري نه تنها از خـود بلکـه بـا ديگـر افـراد جامعـه نيـز بيگانـه شـده اسـت .
پيتـر نيـز از خود بيگانه شده اسـت ؛ زيـرا نسـبت بـه شـرايطش بـه عنوان شخصـي کـه قربـاني تلقـين ايدئولوژي جامعۀ کاپيتاليستي است ، آگاه نيست .
شخصـيت هاي نمايشـنامه فقـط دو نفـر هسـتند کـه هرکـدام از طبقـۀ اجتمـاعي و دنيـايي کاملـاً جـدا در ايـن پـارک بـه هـم رسـيده اند و عـدم ايجاد ارتباط آن ها بـا يکـديگر در ايـن داسـتان کاملـاً نمايـان اسـت .
آلتوسـر بـا اسـتفاده از ايـن مثـال قصـد دارد نشـان دهـد کـه ايـدئولوژي ٤ بـه قـدري نامحسـوس عمـل مي کنـد کـه درک آن بـراي افـراد تقريبـاً غيـرممکن است .
شـايد منظـور جـري ايـن اسـت کـه پيتـر قـادر بـه فکرکـردن نيسـت و زنـدگي مفيـدي نـدارد.
پيتـر بـه عنوان فـردي کـه در مرکـز جامعـۀ مصـرف گرا زنـدگي مي کنـد، نسـبت بـه بيگـانگي خـود ناآگـاه اسـت و جـري سـعي مي کنـد او را آگـاه کند.
در ايــن پــارک صــندلي هاي ديگري نيـز وجـود دارنـد امـا پيتـر همـان طور کـه خـودش مي گويـد بـه آن صـندلي خـاص عــادت کــرده اســت .
١٢) جــري بــه عنوان نماينــدة طبقــۀ کــارگر مجبــور اســت بــراي چيزهــايي کــه نيــاز دارد و جامعــه او را از آن محــروم کــرده بجنگــد.
پيتـر بـه عنوان شـهروندي کـه براســاس دارايــياش بــه عنوان نمونــه اي از رؤيــاي آمريکــايي اســت ، در مرکــز ايــن آگــاهي کاذب قـرار دارد.