چکیده:
این مقاله، با استفاده از روش توصیفی- تحلیلی، تلاش بر معرفی جرم شناسی صلح ساز و امکان کاربردی شدن آن در سیاست جنایی را دارد. جرم شناسان صلح ساز، علت جرم را رنجی میدانند که انسان معاصر، تجربه میکند و تنها راه پایان دادن به این رنج، استقرار صلح در ذهن انسانها است. این رهیافت تأکید دارد، خشونت به صلح نینجامیده و در فرض مردود کارآیی، در تعارض با ضرورت اتخاذ وسایل صلح آمیز قرار میگیرد. در نتیجه، با بازنمایی عدالت به مثابه صلح، مجموعهای از دگردیسیها را در بستر جرم شناسی صلح ساز مطرح مینماید که محدود به پاسخ گذاری و پاسخ دهی نسبت به پدیده مجرمانه، نمی گردد و مقابله مؤثر با وقوع جرم را در گروی تکوین سیاست جنایی صلح مدار و خشونتزدایی از تمامی ابعاد سیاست جنایی قلمداد مینماید. نتایج این پژوهش نشان میدهد، هز چند آموزههای جرم شناسی صلح ساز در حوزه سیاست جنایی و حتی نظام عدالت کیفری، معدود و ایدهآل تبیین شده است، ولی این رهیافت، در پرتوی پیوند خویش با وسعت گفتمان صلح و در بستر آینده پژوهی، قابلیت تکوین در بستر سیاست جنایی صلح مدار را دارد.
This article, using a descriptive-analytical method, tries to introduce the criminology of peacemaking and evaluates the aspect of its application in criminal policy. Peacemaking criminologists consider the cause of crime to be the suffering that contemporary man experiences which the only way to end this suffering is to settle peace in the human mind. This approach emphasizes that violence does not lead to peace and considering the rejection of efficiency, conflicts with necessity of adopting peaceful means. As a result, by introducing justice as pacifist, it proposes a set of transformations in the context of pacifist criminology that is not limited to accountability and responsibility for the criminal phenomenon and considers effective counter-crime to be dependent on the establishment of a peaceful criminal policy and the elimination of violence from all aspects of criminal policy. The results of this study show that although the teachings of peacemaking criminology in the field of criminal policy and even the criminal justice system have been explained few and ideal, but this approach, in the light of its connection with the scope of peace discourse and in the context of futurism, In the context of criminal policy, it is peaceful. But this approach, in order to relate to the breadth of peace dialogue and in the context of future researching, has the potential to develop in the context of peacemaking criminal policy.
خلاصه ماشینی:
٣. کــوييني بــه صــراحت از ديــن اســلام نيــز در زمــره مبــاني جــرم شناســي صــلح ســاز يــاد مــي نمايــد (٣ :١٩٩١ ,Quinney)، ولـي بـر خـلاف مـسيحيت ، توضـيحي در ارتبـاط ديـن اسـلام بـا آمـوزه هـاي جرم شناسي صلح ساز ارائه نمي دهد؛ حال آنکه عـدم محوريـت مجـازات و وعـده بـه عقوبـت طبيعـي و الهي ، توجه نسبت به ايجاد عدالت اجتماعي و دعوت مردم به انفاق و پرداخت خمس و زکات ، پـذيرش توبه و امکان مغفرت از گناه ، توجه به شرايط ذهني و انگيزه مجرمان و نيـز اهـداف اصـلاحي مـستتر در مجازات ها، در زمره پيوندهاي جرم شناسي صلح ساز با دين مبين اسلام به نظر مي رسد (براي مطالعه بيشتر ر.
به اين ترتيب ، جرم شناسي صلح ساز نه تنها جامع کليه انتقاداتي به نظـر مـي رسـد کـه در بستر ساير گرايش هاي جريان انتقادي به فرايند جرم انگـاري وارد اسـت و جـرم انگـاري براساس تبعيض نژادي ، تبعيض طبقاتي ، خشونت جنسيتي يـا جزمـيگرايـي اخلاقـي و فرهنگي را مصداق خشونت و مردود تلقي مـي نمايـد، بلکـه هـر گونـه اسـتفاده نـاروا و زودهنگام از عنصر قانون گذاري کيفري را در مقابل تخلفات ، اشتباهات و يا اختلافاتي که عوامل پيشاجنايي آن به نحو مشهود در جامعـه بـارز و غالـب اسـت و يـا از پـشتوانه ۲۶۹ افکار عمومي و حمايت اجتماعي برخوردار نيست ، مصداق خـشونتي تلقـي مـي نمايـد که در رداي قانوني بر مردم اجبار مي شود و بنابراين به جاي تحليل علـت شناسـي آن در بستر فرد يا جامعه ، مقنن را بايد به واسطه جرم انگاري مبتنـي بـر خـشونت ، مجـرم تلقـي نمود.