چکیده:
زمینه و هدف: فقر و بهتبع آن حاشیهنشینی، از مهمترین پدیدههای آسیبزای اجتماعی و اقتصادی هستند که پژوهشهای زیادی از ابعاد مختلف به تبیین رابطۀ بین فقر و حاشیهنشینی با جرم پرداختهاند. هدف از مقالۀ حاضر، بررسی رابطۀ بین فرهنگ فقر و جرم در مناطق حاشیهنشین ملارد است. روش: مقاله حاضر یک پژوهش کاربردی با رویکرد کمّی است که اطلاعات آن با استفاده از ابراز پرسشنامه و به روش پیمایشی مقطعی، جمعآوری و تحلیل شده است. جامعۀ آماری شامل متهمانی است که طی یک ماه به کلانتریهای مستقر در شهر ملارد مراجعه کرده و دارای سابقۀ حداقل یکمرتبه ارتکاب جرم و حداقل 2 ماه سکونت در مناطق حاشیهنشین شهر ملارد را داشتهاند. روش نمونهگیری نیز بهصورت تصادفی ساده بوده است. دادههای به دست آمده با استفاده از نرمافزار آماری SPSS و آزمونهای آماری مناسب مورد تجزیه و تحلیل قرار گرفته است. یافتهها: یافتههای پژوهش حاضر نشان داد که شاخص فرهنگ فقر با جرم سرقت، تخریب اموال، مصرف مواد مخدر، نزاع و درگیری، آدمربایی و جرائم منافی عفت رابطۀ معنادار منفی داشته و شدت این رابطه به ترتیب برای سرقت 181/ 0-، تخریب اموال 221/ 0-، مصرف مواد مخدر 174/ 0-، نزاع و درگیری 205/ 0-، آدمربایی 186/ 0 و جرائم منافی عفت برابر با 122/ 0- بود. نتیجهگیری: میزان ارتکاب جرائم مورد بررسی در افراد واجد فرهنگ فقر نسبت به افراد فاقد این فرهنگ، بیشتر است و ارتکاب جرم از سوی افراد دارای فرهنگ فقر، حتما نشاندهندۀ فقر آنها نیست، بلکه این نگرش، در افراد حاشیهنشین محسوستر است. لذا ضرورت دارد، نهادهای دولتی بهویژه شهرداریها و نیروی انتظامی، آموزشهای همگانی در خصوص تحول نگرش فرهنگ فقر و توانمندسـازی افراد حاشیهنشین اقدام کنند.
خلاصه ماشینی:
بنابراين ، پژوهش حاضر اين سؤال اساسي را مـورد بررسـي قرار داده است که چه رابطه اي بين ابعاد مختلـف فرهنـگ فقـر (تقـديرگرايي ، بيگـانگي اجتماعي ، تمايل به مصرف گرايي ، آينده نگـري انـدک و سـرزنش فقـر) و جـرم در ميـان متهمان حاشيه نشين شهر ملارد وجود دارد؟ شهرستان ملارد يکي از ١٥ شهرستان استان تهران است که در غـرب اسـتان تهـران واقع شده و با مساحت ٩٦٠ کيلومترمربع ، قبل از سال ١٣٨٨ به عنوان يکي از بخش هاي شهرستان شهريار محسوب مي شد کـه در سـال ١٣٨٨ از شهرسـتان شـهريار منتـزع و به عنوان شهرستان مستقل تأسيس شد.
اين نتيجه با يافته هاي پژوهش بشيريه و مظفري (١٣٩٧) مبني بر «وجود ارتبـاط معنادار بين حاشيه نشيني و جرم »، تحقيق روستايي ، زادولـي و زادولـي خواجـه (١٣٩٤) مبني بر «گرايش پراکنش فقر اجتماعي به حاشيه شهر»، پژوهش پروين و درويشي فـرد (١٣٩٤) مبني بر «زندگي گروهايي بـه نـام غربتـي هـا در محلـة هرنـدي تهـران تحـت خرده فرهنگ فقر»، نوابخش (١٣٨٧) مبني بر «وجود فرهنگ فقـر بسـتر مناسـب بـراي قانون گريزي »، مطالعة نقدي و صادقي (١٣٨٥) مبني بر «عدم رضايت حاشيه نشـينان از شهر و محل زندگي خود و پايين بودن احساس تعلق شهروندي » و در نهايت بـا تحقيـق احمدي و ايمان (١٣٨٤) مبني بر «وجود رابطة معنادار بين حاشيه نشيني و مؤلفـه هـاي فرهنگ فقر، نظير عدم تمايل به پس انداز، احساس سرشکستگي و ميل به انزوا و کمبـود حمايت خانواده با گرايش به رفتار بزهکارانه و تعامل بـين حاشـيه نشـيني و مؤلفـه هـاي فرهنگ فقر در رابطه با رفتار بزهکارانة جوانان » همسو است .