چکیده:
جستار پیشرو کوششی است برای به دست دادنِ سنجههایی علمی در شناختِ جزئیاتی که ناگزیر در پی منظوم شدنِ روایت فردوسی، به متن او افزوده شده یا در متن او دگرگون شدهاند. در این پژوهش با این پیشفرض که فردوسی جز در مواردی که وزن عروضی تغییراتی را در زبانِ روایت، الزامی میکرده، تصرّف دیگری در روایتِ منثور منبع/منابع خود نکرده است، در پی یافتن چندی و چونیِ این تصرّفات به بررسی هزار بیت از داستانِ سیاوش، پرداختهایم و در آن، ابیاتِ متأثرشده از وزنِ عروضی را مشخّص و تغییراتِ آنها (فقط در سطح جمله) را بررسی کردهایم. در بررسی ابیات، مواردِ افزودهشده یا دگرگونشده را در دو محور همنشینی و جانشینی جای دادهایم. بر پایۀ این پژوهش میتوان گفت که مهمترین و آشکارترین عارضۀ وزن عروضی در روایتِ فردوسی «گسترش زبان» در محور همنشینی و «کنایی شدنِ زبان» در نتیجۀ گزینشهای ادبی در محور جانشینی، بوده است. در برخی نمونهها برای گزارش دگرگونیهایِ روایتِ منظوم فردوسی، بخشهایی از آن را با روایتِ منثورِ ثعالبی مقایسه کردهایم.
This paper attempts to suggest some scientific criteria for investigating what details have been added to his classic text because of some irresistible metric forces. In this research, we assumed that Ferdowsi had not changed the content of his source except for metrics. Hence, for finding how and why these changes have occurred, we have selected 1000 stanzas from one of his stories called Siavash. Then, we have specified the stanzas affected by metrics, and their sentence changes (not lexical) are analyzed. We have analyzed what Ferdowsi had added both from the syntagmatic point of view and paradigmatic point of view. Consequently, the most significant effects of metrics on Ferdowsi’s narration are “Langauge Extension” in the syntagmatic axis and “Ironical Language” in the paradigmatic axis. In order to explain the changes that are observed in Ferdowsi’s version of the story, it is compared with the version written by a famous writer, Sa’alabi.
خلاصه ماشینی:
سنجۀ «خلأ وزني» تنها ميتواند در بررسيِ يک واژه يا يک ترکيب ، به کار آيد؛ در همۀ نمونه هايي که با «جمله » روبه روييم -مواردي همچون برخي کنايه ها، استعاره هاي تمثيلي و مرکّب و نيز برخي تشبيهات - آنچه ميتواند سنجۀ تشخيصِ نسبت وزن عروضي و عنصر مورد بحث باشد، دّقت در «ساختمان ِ» بيت است .
گذشته از اين که معمولاً روايت منظوم در سنجش با روايت منثور -به دلايلي همچون تأثير وزن و شکل گيري خلأهاي وزني- ناچار گسترده تر است ، سنجش شاهنامه با غررالسير ثعالبي -که باوجود داشتنِ منبعي مشترک (هانزن ، ١٣٧٤: ٦) بسيار موجزتر از شاهنامۀ فردوسي نوشته شده است - با آن که ميدانيم «ثعالبي بسياري از روايات مأخذ خود را انداخته و يا خلاصه کرده است » (خالقيمطلق ، ١٣٩٠: ٥٠٩)- ميتواند نشان دهد که روايتِ فردوسي در سنجش با منبع /منابع وي در محور هم نشيني، چگونه گسترده تر شده است ؛ مبحث «اطناب » (Circumlocution) در بلاغت سنتي (دانشِ معاني) ميتواند برابري براي «گستردن زنجيرة کلام در محور هم نشيني» باشد.
در چنين نمونه هايي نميتوان به قطعيت گفت که صفت هاي برافزوده از عوارضِ وزن عروضي است ؛ زيرا اين صفت ها ويژگيِ آشکار و برجستۀ موصوف اند و شايد در منبع /منابع منثور فردوسي نيز بوده باشند.
اّما کنايه هايي که برجستگي بلاغي دارند و ادبيتِ زبان را بيش تر ميکنند احتمالاً در شمار بر افزوده هاي فردوسي هستند؛ براي نمونه آنگاه که فريگيس ، سياوش را «گوِ شير چنگ » (٢٠٧٤) ميخواند اين ترکيبِ برجستۀ کنايي را انتخابِ جانشيني ادبي، در پر کردنِ خلأ ناشي از منظوم بودنِ روايتِ شاهنامه ، در نظر گرفته ايم .