خلاصه ماشینی:
"مگر ممکن نیست که همه دستگاههای تبلیغاتی آنجاها را هم(مانند اینجا) مشتی از همین جوانان هتاک و بیباک قبضه کرده باشند،و به پیران مجرب و دانشمندان مخالف(باز هم مانند اینجا)مجال اظهارعقیده ندهند و باهو و جنجال و تحقیر و توهین روانه گوشه خانه و ناچار به خموشی جاودانهشان نکنند؟ بخدا قسم که همه اینها بدیهی است،و دلیل آوردن و احتجاج درباره آن، توضیح واضحات و بیان ضروریات،لکن چه میشود کرد وقتی که همه جوانان یک کشور بدرد شعر گفتن و اختراع زبان و ادبیات کردن و آرزوی نابغه شدن و شهرت جهانی یافتن و بقول خودشان(سنت شکستن!)حالات سنت شکنی چه خاصیتی دارد و چرا آدم عاقل سنت نیک و پسندیده را بشکند؟چه عرض کنم)آنهم بطور خلق الساعه و وحی شیاطین گرفتار شده و نان و آب و جاه و مقام و شهرت و محبوبیت نزد(خواص) نیز درآن دیده و بجان و دل شیفته شده باشند؟!تا آنجاکه استادان دانشگاه را هم بخلاف نظر و اعتقاد قلبیشان برای استفاده از همان چیزهایی که گفتیم بهوس اندازند و وادارشان کنند که جهت مزخرفات و چرندهای آنان توجیه و تعلیل(فرنگی)بتراشند و با ریا و تزویر به حمایت از آنها کارد و شمشیر بکشند،و کار را بجایی برسانند که اندکاندک همین لا طائلات بر اثر کثرت مداومت و انس و الفت مردم عمومیت پیدا کند و ادبیاتی رسمی و شناختهشده از طرف اساتید بحساب آید و ایراد و اعتراض معدودی اهل اطلاع معلل باغراض شخصی و پوسیدگی و کهنگی فکری شمرده شود،تا آنجا که دیگر فرزندان طبقه حاضر با گسیختگی رشته ارتباط،بکلی با زبان و ادبیات اجدادی خود بیگانه شوند و برای فهم شعر سنائی و مولانا،بلکه قاآنی و ایرج میرزا متخصص(آنهم متخصص خارجی)از باب تفنن و تفریح یا ریشهیابی و باستانشناسی جستجو کنند..."