خلاصه ماشینی:
"اگر اثری هنری از هماهنگی و تناسب برخوردار نباشد،آن اثر زشت یا بد به نظر میآید؛هماهنگی،تناسب،وضوح درکی از امر زیبا را تعین میبخشند و منشأ آنها عقل است که بازنمایی بیان واقعیتهایی در هنر است.
آیا آنچه را که زیبا میپنداریم زشت به حساب نمیآید،و آیا زشتی میتواند بخشی از مراحل مقدماتی زیبایی باشد و کلا زیبایی نفی امر زشت است؟آیا میتوان اثر هنری را یگانه تجسم،یا تنها «بیان»تجربهی زیباییشناسانه دانست؟از زمان انتشار کتابهای زیباییشناسی بند توکروچه و اصول هنر ر.
هنر دارای پیام است،و این پیام میتواند زشتی یا زیبایی را منعکس کند؛زشتی از نظر اخلاقی در نزد هنرمند برمبنای اصول دانش زیباییشناسی ارزیابی میشود،زیرا هنرمند در بستر تجربهی هنری خود زشتی را آزموده یا دربارهی آن فکر کرده است و زشتی در ذهن او تجسم شده است،اما چون هنرمندان در عوالم خیال و مجردات-که نورانی،پاک و منزه از ماده و برگرفته از عقل است-سیر میکنند،از نشان دادنش حذر میکند.
پسامدرنیسم تنها جریانی نیست که به چنین حملهای علیه جبهههای کهنهی نظریه دست زده است،بلکه نظریهپردازان زیباییشناسی تحلیلی نیز به این جریان پیوستهاند و گفتهاند که آنچه از تجربههای مربوط به زشتی عاید ما میشود به نحو شگفتانگیزی شبیه چیزی است که از تجربهی امور زیبا حاصل میشود و آن وقوف بیشتر بر کیفیات و ابعادی است که بیش از همه در جهان پیرامون ما شایان توجهاند.
یکی از نظریهپردازان فلسفهی هنر در دهههای پس از جنگ جهانی دوم تئودور آدورنو است که در نظریهی زیباشناختی خود به زشتی و امر زشت نیز توجه کرده است."