چکیده:
علم اجتماعی، همچون هر علمی، از ارکان ثلاثه موضوع، غایت و روش تشکیل شده است. این مقاله سعی دارد با بررسی مفهوم زمان در اندیشه مارتین هایدگر، موضوع علم اجتماعی را بر اساس تفکر هایدگر توضیح دهد. بنابراین، ضمن توضیح مختصری، در خلال مقایسه نظرات هایدگر و ماکس وبر و تبیین جایگاه زمان در اندیشه او، نحوه شکلگیری و تکوین امر اجتماعی که موضوع علم اجتماعی است، شرح داده شد. علم در نگاه هایدگر، امری تاریخی است که با بنیاد و وجود آدمی نسبتی دارد؛ واکاوی این نسبت ما را به ساحت خیال استعلایی و اگزیستانس خواهد کشاند و مواجهه دازاین با وجود را که امری است که در زمان رخ میدهد، منکشف خواهد کرد. دلالتهای تفکر فلسفی هایدگر، در توضیح چگونگی تکوین امر اجتماعی، بدینصورت امتداد خواهد یافت که امر اجتماعی، امری تاریخی و خیال بنیاد خواهد بود و با امر اجتماعی مبتنی بر تفکر سوبژکتیو بالذات متفاوت است. ازآنجاکه بررسی آراء هایدگر در این مقاله، از گذر توصیف نظریات وی به تحلیل آنها میرسد، روش مورد استفاده، توصیفی تحلیلی است.
Social science, like any science, is made up of three elements of subject, end and method. Examining the concept of time in the view of Heidegger, this paper seeks to explain the subject of social science based on Heidegger's thinking. Thus, while comparing the Heidegger's and Max Weber's viewpoint regarding the time, the process in which social science is formed and developed is discussed. In Heidegger's view, science is a historical thing that has relationship with the foundation and existence of man; an analysis of this relation will take us to the realm of transcendental imagination and existence and will reveal Dasein's encounter with existence, which is something that happens in time. The implications of Heidegger's philosophical thinking on the developed of social science will be extended as follows, the social science will be the historical and the imaginary science that is different from the social issue based on subjective thinking. This paper has been done by a descriptive-analysis method.
خلاصه ماشینی:
بنابراین، با مفروض انگاشتن این انگارة اصلی روششناسی بنیادین که هر اندیشهای در بستری معرفتی شکل میگیرد، درپي اين هستيم كه نشان دهیم بر اساس هستیشناسی هایدگر، چه نحوه از علم اجتماعی امکان خواهد یافت و ویژگیهای چنین علمی چگونه خواهد بود؟ پس اگر هر تفکر فلسفی، فرا روی ما امکانی برای تکوین یک علم اجتماعی میگشاید و تفکر هایدگر نیز از این قاعده مستثنی نیست.
بنابراین، اگر دازاین که موجودی در ـ عالم است، از طریق زمان بهمعنای همه چیز راه مییابد، علم اجتماعی نیز که صورتبندی و توضیحی در باب امر اجتماعی است، چگونه میتواند در سایه این مفهوم سامان یابد و اساساً در این اندیشه با چه علم اجتماعیای مواجه خواهیم بود؟ با توجه به تاریخ علم میتوان گفت: بسط تحلیل استعلایی در منطق استعلایی کانت، نحوهای علم اجتماعی را ممکن ساخت که در تلاش است تا از علوم طبیعی الگو بگیرد و به اصطلاح آگوست کنت، فیزیک اجتماعی را بنا سازد.
از نظر وبر، واقعیت امری عام و جهانشمول نیست، بلکه انسان از آن جهت که در یک فرهنگ مستغرق است، با اشیاء بر اساس دلالتمندی فرهنگی خاصشان مواجه میشود و در کنش خود بر اساس این دلالتمندی عمل میکند: علم اجتماعی به دنبال شناخت لحظه تاریخی معین در طبیعت منفرد و شخصی آن است؛ و لحظه حال، امر عام و جهانشمول نیست، بلکه امر منفرد و شخصی است که برای انسان غوطهور در آن، دلالتهای فرهنگی دارد که فقط برای وی دلالتمند است و برای دیگری؛ مثل فرد چینی در خاور دور، معنای فرهنگی ندارد.