خلاصه ماشینی:
"باید در نظر داشت معنای حقیقی رشد و کمال سیر تکاملی است که انسان باید در آن سیر نماید و همین قدم زدن در مراحل کمال است که آنرا باید کمال نامید اینطور نیست که ما بتوانیم به شیوهء سحرآمیزی خود را به قلهء کمال برسانیم و با فراغتبال در این جایگاه خوش رحل اقامت افکنیم جوانی و دورهء طراوات آن خیلی کم ارتباط با رشد و کمال دارد و باید ادراک کرد هر مرحلهای از عمر دارای کمالی است و کامل کسی را توان گفت که در هر مرحلهء عمر که هست بتواند بوظائف آن دوره قیام کند و بکمال نزدیک گردد شاید صائب تبریزی بهمین نکات و دقایق توجه داشته آنجا که میگوید: حاصل عمر ز خود بیخبران آه بود هر که از خویشتن آگاه شد آگاه بود آنکه از وصل زند دم خبر از راهش نیست آن بود واصل این راه که در راه بود روزی در برابر عمارتی قدم میزدم دو طفل یکی دختر و دیگری پسری را سرگرم بازی دیدم دخترک 8 ساله و پسرک 7 سال داشت پسرک میخواست بدخترک دوچرخهسواری بیاموزد و دخترک نمیتوانست خوب تعلیم بگیرد و مرتب بزمین میخورد آخرالامر دخترک رو به پسرک نموده و گفت حقا مغز توانائی لازم است که آدم بتواند مثل من ابله باشد؟ از خنده نتوانستم خودداری کنم قاهقاه خندیدم خندهء من برای صفای ضمیر دخترک بود باین ترتیب باهم مأنوس شدیم و موضوع سن و سال از میان برخاست زیرا هر سه میخواستیم بر یکی از نقاط ضعف انسانی غلبه یابیم و از این موفقیت لذت ببریم و بهمین جهت اختلاف سن ما نمیتوانست لکه ابری در برابر آفتاب این میل و علاقهء ما بوجود آورد و مانع انجام کار ما شود."