چکیده:
قاعدۀ کلی بدوی در بین فلاسفه در بحث شریف «جعل» بدین قرار است که هر حکیم و فیلسوفی، اگر قائل به اصالت وجود باشد، وجود را مجعول میداند و اگر قائل به اصالت ماهیت باشد، جعل را به ماهیت برمیگرداند. نظریة سوم هم بدین قرار است که جعل به اتصاف ماهیت به وجود برمیگردد.
این سه حکیم متاله، با توجه به مبنای حکمت متعالیه مبنی بر اصالت وجود، ابتدا جعل را به وجود برمیگردانند؛ ولی در ادامه بنا بر قواعد توحید صمدی قرآنی برخاسته از آیات و روایات بر مشرب عرفانی، بحث شریف جعل را ترفّع دادند و نظریهای را مطرح نمودند که با قول عرفا در وحدت شخصیة وجود و احاطة وجودی واجب تعالی و قیومیت او سازگارتر است؛ علاوه بر اینکه آیات و روایاتی که سنخیت بین علت و معلول را تقویت میکنند، با این مبنای دقیق مطابقت بیشتری دارند.
این نظریه حکایت از آن دارد که وجود واجب تعالی منفک و بریده از وجود ماسویالله نیست؛ بلکه یک حقیقت واحد صمدی، کل عالم را پر میکند و جایی برای غیر باقی نمیگذارد؛ ازینرو وجود مجعول نیست؛ بلکه جعل به ظهورات وجود برمیگردد. برای فهم این نظریه باید به مبانی این بحث، همچون احاطة وجودی حق، ظهور و تجلی ذات الهی، و اطلاق مقسمی او توجه ویژه داشت تا سلطان توحید صمدی حق ظهور کند. آنگاه جمع بین اقوال نیز میسر میشود.
خلاصه ماشینی:
در دید بدوی، وجه جمع برقرار کردن بین اقوال، امری غیر ممکن است؛ ولی اگر مبنای توحید صمدی قرآنی را در پیش بگیریم و به اطلاق مقسمی حق قائل شویم، نوعی مصالحه را میتوان در پیش گرفت و با این روش، کلام حکما نیز توجیه میشود و این با کلام فیض کاشانی - که در ادامة همین نوشتار آن را آوردهایم - مناسبت دارد؛ یعنی به نظر امام خمینی وجود عام متعلق جعل قرار نمیگیرد و اینکه گفته شده، وجود مجعول است، صحیح نیست؛ زیرا با آنکه وجود مشهود همه است، درعینحال نمیتوان حکم کرد به اینکه وجود مشهود یا ظاهر است؛ چرا که هیچ حکم و صفتی بر وجود آورده نمیشود؛ و از سوی دیگر، ذوق تأله اقتضا میکند که ماهیات مجعول و مفاض و ظاهر باشند؛ و به این وسیله، امام بین اقوال مختلف جمع میكند و بین اطراف مختلف آشتی و تصالح برقرار مینماید (عابدی، 1385، ص 185).