چکیده:
نقشبندیه از فرقههای تصوف در دوره تیموری است که رهبران آن تلاش داشتند در امور اجتماعی مداخله کنند. نزدیک شدن اکابر نقشبندیه به هیئت حاکمه این شبهه را در اذهان پیش میآورد که آنان از اصول ساختاری آیین درویشی عدول و به امور دنیایی ورود کردهاند. بنابراین پرسش پیش رو این خواهد بود که آیا علمای نقشبندیه اقدامات خود را منافی دنیاگریزی اهل تصوف میدانستهاند؟ اگر پاسخ مثبت است، ذیل چه توجیه یا تفسیری؟ یافتههای تحقیق به نوع خاصی از اجتهاد تأکید میکند که اصل را بر ایجاد تعادل بین گرایشات دنیوی و اخروی میگذارد. در این سازوکار هر نفسی بنا به ظرفیت و مرتبه وجودی خود دارای سهمی از مادیات و معنویات است. در این میانه خود علمای نقشبندی(به عنوان خواص) این وارستگی را در خود احساس میکردند تا با مادیترین بخش جامعه ارتباط برقرار کنند و با راهبری آنها در جهت احقاق حقوق مردم بکوشند. تنها از این طریق بود که شرایط آبادانی دنیای بیرون و درون همزمان فراهم میآمد. بنا بر ماهیت موضوع، روش تحقیق در پژوهش حاضر، تاریخی-تحلیلی است.
Naqshbandiyah is one of the Sufi cults in the Timurid era whose leaders tried to interfere in social affairs. Their proximity to the governing body made it suspicious that they had strayed from the Sufi structural principles and turned to worldly affairs. So the first question is whether the Naqshbandi scholars have considered their actions to be against the Sufi worldview? If yes, what is their justification or interpretation? The findings of the study emphasize a particular type of ijtihad that establishes the principle of balancing Material and spiritual tendencies. In this mechanism, every soul has its share of material and spiritual, by its capacity and rank. In the meanwhile, the Naqshbandi scholars themselves (as elites) felt this attachment to communicate with the most material part of society and to guide them in obtaining the right of the people. It was only in this way that provide conditions for the development of the outside and the inside world came together. By the nature of the subject, the research method in this study is historical-analytical.
خلاصه ماشینی:
آن چيزي که تحقيق حاضر را متمايز مي کند در بررسي علت العلل اين اقدامات است و مي کوشد به اين پرسش پاسخ دهد که آيا اراده نقشبندي ها معطوف به قدرت بوده يا نه ؟ مقاله ديگر «طريقت و تجارت ؛ کارکردهاي تجاري نقشبنديه در دوره تيموري» نوشته "فريدون اللهياري، مرتضي نورائي و علي رسولي" است که با يک سوال مهم و اساسي آغاز ميشود: آيا هماهنگي جغرافيايي مذهبي و طريقتي با جغرافياي اقتصادي و تجاري ميتواند واجد معنايي باشد؟ محققان فرض را بر اين مي گذارند که نقشبنديان به دليل وجود مؤلفه هاي اقتصادي در تعاليم شان ، پيوند وثيق شان با دولت تيموري و بالاخره پايگاه گسترده شان در ميان اهل حرفه ، در فعاليت هاي تجاري اين دوره مشارکت کرده اند.
(فقهي نقشبندي مجددي، ١٣٩٥: ص ٣٢١) فرقه هايي نظير نقشبنديه برخلاف ديگر فرقه ها غالبا معتقد به کرامات در بعد دروني بودند و ميگفتند: «يقيني که اهل بصيرت را از تأمل در سخنان اين طايفه {نقشبنديه } به حاصل آيد اقوي و اعلي بود از يقيني که از مشاهده خوارق عادات باشد و از اين جا گفته اند: موجب ايمان نباشد معجزات / بوي جنسيت کند جذب صفات معجزات از بهر قهر دشمن است / بوي جنسيت پي دل بردن است (خواجه محمد پارسا، ١٣٥٤: صص ١١٧-١١٦) و همچنين ميگفتند: «از دجال نيز منقول است که مرده زنده ميسازد و به هر زمين که ميگذرد سبز ميشود.