چکیده:
«روح معنا» از جمله نظریات مطرح در باب معناشناسی واژگان دینی است که بزرگانی همچون غزالی و علامه طباطبائی بدان التفاتی خاص نشان دادهاند. این مقاله با روش توصیفی ـ تحلیلی و با استفاده از منابع اسنادی، ضمن تاکید بر تحلیل معناشناختی الفاظ قرآنی، بررسی و تطبیق این نظریه را در آموزههای این دو اندیشمند هدف خود قرار میدهد. غزالی این نظریه را بر موازنه عالم غیب و شهادت و ارتباط ظاهر و باطن مبتنی میسازد. روح معنا نزد وی، حقیقتی ملکوتی است که در قالب مصادیق محسوس امکان تمثل دارد و راهیابی بدان در گرو گذر صوفیانه از خطه خیال و پیرایش هاله خصایص مصداقی از گوهر معناست. وی در اینباره تقریرهای متفاوتی ارائه میدهد. علامه طباطبائی نیز در پرتو این نظریه، معناشناسی واژگان و اطلاق آنها بر مسماهای مختلف را بر مبنای کارکرد و غایت آنها توجیه میسازد. بااینهمه، بهرغم اینکه هر دو اندیشمند با طرح این نظریه، بر انکار تاویل به معنای عدول از معنای ظاهر تاکید دارند، در مواردی متعدد، شاهد اقبال ایشان به نظریه وجود مجاز در سخن خدا و ضرورت اراده معنایی مخالف ظاهر هستیم.
خلاصه ماشینی:
آیا برای هر فعل و حرف حقایقی در ملکوت وجود دارد؟ آیا برای الفاظ که در یک تقسیمبندی، به امور عینی یا حقیقی، اعتباری یا انتزاعی، دلالت دارند، همواره میتوان به اصل و حقیقت ملکوتی قائل بود؟ حقیقت ملکوتی کلماتی همچون معدوم، محال و ممتنع، متناقض و شریکالباری که مصداق حقیقی ندارند، چگونه قابل تبیین است؟ روح ملکوتی الفاظی همچون «آلودگی»، «پستی»، «شرارت» و «دروغ» چیست؟ روح معنا و حقیقت ملکوتی الفاظی که بر مصنوعات بشری دلالت دارد، مانند: «برق»، «اینترنت»، «تلفن همراه» و «موشک» چگونه است؟ آیا میتوان برای واحدهای اعتباری همچون «لشکر»، «ماشین»، «رایانه»، حقیقتی ملکوتی قائل شد؟ آیا اشیاء پستی همچون «کثافات»، «فضولات» و «مردار» مثالهایی از اموری روحانی در عالم ملکوت خواهند بود؟ نکته دیگر اینکه کشف رابطه میان مثال و حقیقت غیبی و ملکوتی آن با کدام معیار صورت میگیرد؟ برای مثال، غزالی، کبریت احمر را در عالم شهادت مثال معرفت خدا میداند (غزالی، 1971، ص11و33) یا با اشاره به آیة 17 رعد، «آب»، را رمزی از معرفت (غزالی،2010چ، ص283؛ همو، 1971، ص27)، یا قرآن (غزالی، بیتا ـ الف، ج1، ص177) تلقی میکند.
از سوی دیگر، غزالی در همین دورة تأثرات عرفانی، باز هم از تأویل کلامی بکلی دست برنمیدارد و در مواضعی چون تفسیر صفات «ید» (غزالی،2010ب، ص302)، «سمیع» و «بصیر» (غزالی،1986، ص96ـ97) برای خداوند به وجود معنای استعاری اذعان میکند و در احیام علوم تصریح میکند که «هیچ لفظی نیست که تنزیل آن بر معانی به طریق استعاره ممکن نباشد» (غزالی، بیتا ـ الف، ج6، ص160)، و حتی در المستصفی که بهگفته موریس بوئیژ محصول دوره دوم آموزش وی (499ـ503) است (بدوی،1977، ص15 مقدمه)، با بیان اینکه الفاظ عرب مشتمل بر حقیقت و مجاز است، با ذکر مثالهایی همچون «استواء بر عرش» بر وجود مجاز در قرآن ـ بهرغم ادعای دیگران ـ و ضرورت تأویل آن تأکید میکند (غزالی، بیتا ـ ب، ج1، ص307ـ309و314ـ315).