چکیده:
جنگ ملتهاء از آنجا ناشی میشود که زبانی مشت رک ندارند.
ترجمه, ناقل دانش و غتابخش زبان و اندیشه و بهترین وسیلهی
تبادلفرهنگی در بین ملتهاست زیرا نفس آن کوششی است برای
پذیرش دیگری. انسان نمیتواند دیگری را بپذیرد مگر اینکه دیگری او
را وسوسه کند و به شوق آورد. مترجم نمیآفریند» بازآفرینی میکند.ء
خصوصیات فرهنگ دیگری را با فرهنگ خود مطابقت میدهد و آن
را خودمانی میکند و این فعالیتی است اخلاقی» علمی و پژوهشی.
مترجم عامل زندهی نقل و انتقال واژهها و اندیشهها در بین دو زبان
و دو فرهنگ است. او که به وسیلهی ترجمه به ادراک فرهنگی دیگر
و هوشمندی رسیده است.ء امکان درک این دانش را برای مخاطبش
فراهم میآورد.
به عنوان استاد تعاتر نمایشنامههایی به دو زبان پارسی و فرانسه
ترجمه کردهام تا هممیهنانم را در درک و لذت آنچه که به نظرم
برای پیشبرد شناخت فرهنگ دو ملت لازم میآید شرکت دهم زیرا
1۲ نمایش) شماره ۲۳۸ / تیر ۱۳۹۸
تثاتر هتری زنده است. در تعاتر» مخاطب بهطور زنده مسائل انسانی
را به زبان مادریاش میشنود و با تجربیات زندگی دیگران آشنا
میشود. مشکلات ترجمه فراوان است و نظریات مختلفی در باب
آنها گفتهشده از جمله اینکه ترجمهء خیانت است. خیانت به چه
کسی؟ به این سوال پاسخ دادهایم. مهم آن است که مترجم بتواند با
ترجمهاش همان تاثیری را که زبان خارجی بر خوانندهی اصلیاش
میگذارد به خوانندهی زبان مقصد انتقال دهد.
ما در این مقاله به بررسی مشکلات ترجمه, نقش و آن در
گفتوگو و روابط فرهنگی و علمی ملتها پرداختهایم.
«چهار کس را داد مردی یک درم
هر یکی از شهری افتاده به هم
پارسی و ترک و رومی و عرّب
جمله با هم در نزاع و در غضب
پارسی گفتا از این چون وارهیم
هم بیا کین را به انگوری دهیم
آن عرب گفتا معاذ الله لا
من عنب خواهم نه انگور ای دغا
آن یکی کس ترک بد گفت ای گوزوم
من نمیخواهم عنّب خواهم اوزون
آن که رومی بود گفت این قیل را
رک کن خواهم من استافیل را
در تنازع مشت بر هم میزدند
که ز سر نامها غافل بدند»
(مولوی» ۱۳۵۷ ۳۹۵)
چهار مرد در گوشهای نشسته بودند. یک پارسی» یک ترک.
یک عرب و یک رومی. رهگذری یک درهم به آنها عطا کرد. هر
یک از چهار نفر پیشنهاد خرید چیزی برای خوردن دادند. پارسی
«انگور» خواست» مرد ترک «اوزون»» مرد عرب «عنب» و مرد رومی
«استافیل». اما چون این چهار نفر به یک زبان سخن نمیگفتندء
نمیتوانستند منظور یکدیگر را بفهمند و بین آنها مشاجره درگرفت.
عاقل مردی, با فرهنگ که بر اسرار چیزها آگاهی داشت. از آنجا عبور
کرد. مشاجرهی آنها را شنید. به آنها نزدیک شد. پیشنهاد کرد که
با پولشان چیزی بخرد که مورد رضایت هر چهار نفرشان باشد. به
نزدیکترین بازار رفت و آنگور خرید. وقتی مردان خوشهی انگور را
دیدند.ء از خوشحالی از جا پریدند و اعتراف کردند که این همان چیزی