چکیده:
جنبش مزدکی و تحولات اجتماعی و اقتصادی حاصل از آن، عمده ترین چالش پیش روی نظام سیاسی ساسانیان در ایران بود. این جنبش علاوه بر آنکه در چند دهه حیات خود، بواسطه گستره، عمق و اثر بخشی فوق العاده، نظام حاکم وقت را با چالش جدی مواجه کرد، بازتابی از راهبردهای کلان سیاسی و اقتصادی دولت ساسانی بود که در سه سده حاکمیت فراگیر و متمرکز خود، با القاء باورهای شبه کاستی ناشی از جهان بینی حاصل از قرائت سیاسی ساسانیان از آیین زرتشت بدست شاهان، موبدان وهمراهی اشراف، استقرار یافته و استمرار پیدا کرده و میان طبقات مختلف اجتماعی، دیوار های مجازی بلندی از تضاد و تفاوت ایجاد کرده بود. این پژوهش بر آن است تا بدون پرداختن به اصل نهضت مزدکی و جزئیات آن، ضمن تمرکز در سیاست های کلان و راهبرد اقتصادی دولت ساسانی، بویژه از عهد پیروز و قباد اول به بعد این جنبش را نه به عنوان یک نو آیین دینی، بلکه بعنوان یک نهضت اجتماعی و تابعی از استراتژی اقتصادی ساسانیان مورد بررسی قرار داده و در انگیزش و استقرار جنبش مزدکیان بر اقتصاد و سیاست اقتصادی دولت تمرکز نماید. در این پژوهش سعی خواهد شد تا با استفاده از طیف متنوعی از منابعی که آگاهی هایی درباره ارتباط استراتژی و راهبرد کلان ساسانیان در عرصه اقتصاد و سیاست و چگونگی نهضت مزدکیان دارد، با شیوه استقرایی و استدلالی پرداخته شود و چرایی خیزش جنبش مزدکی بعنوان تابعی از شرایط اجتماعی و اقتصادی روزگارخود، مورد استنتاج قرار گیرد.
خلاصه ماشینی:
در قشر بندی جامعه ساسانی همه طبقات در قالب دو گروه کلی برخوردار و نابرخوردارتعرف می شدند، که در طیف اول اشراف ، موبدان ، نظامیان و دبیران در کنار خاندان سلطنت بودند که از اقتدار سیاسی و تمکن مالی مناسب در یک فرایند سلسله مراتبی برخوردار بودند، اما در طیف دوم یعنی افراد روستایی چون کشاورزان ، دامداران ، و هم افراد شهری چون بازرگانان ، صنعتگران وپیشه وران ، با وجود الزامی که در کار تولید و فعالیت های اقتصادی داشتند از هر گونه منزلت و تمطع برابر در عرصه سیاست و اقتصاد، بی نصیب بودند، از اینرو در جنبش مزدکیان که اعتراض و انعکاسی از تداوم نابرابری در توزیع امتیازات اقتصادی و اجتماعی بود، شاهد حضور بخش وسیعی از طبقات فرو دست و نابرخوردار از مواهب یاد شده هستیم و بواقع جنبش مزدکی بازتابی اجتماعی بود که از راهبرد و استراتژی اقتصادی ساسانیان صورت میگرفت .