چکیده:
پس از معرفی شیوه تولید آسیایی توسط مارکس، مسئله تغییرات سیاسی ـ اجتماعی در این جوامع ذهن شرقشناسان مارکسیست را به خود جلب کرد. مارکس خود تنها راه تغییر در این کشورها را ورود عناصر سرمایهداری از بیرون میدانست. این مسئله تا کنون حل نشده و تغییر بهواسطه نیروهای بیرونی به یکی از کانونهای مهم توجه منتقدین نظریههایی همچون شیوة تولیدآسیایی و استبداد شرقی تبدیل شده است. جنبشهای اجتماعی یکی از اصلیترین راه تغییر سیاسی ـ اجتماعی هستند. این مکانیسم در مطالعات شرقشناسانی چون کارل ویتفوگل و بهدنبال آن احمد اشرف، محمدعلی همایون کاتوزیان و در نهایت جان فوران مورد توجه قرار گرفته است. بهطور کلی میتوان گفت که دو نظریه در خصوص این مسئله وجود دارد. یکی نظریه استبداد شرقی ویتفوگل که این راه تغییر از طریق جنبشهای اجتماعی را نفی میکند و دیگری نظریه مقاومت شکننده فوران که به دلیل ائتلافی بودن جنبشها آنها را شکننده میداند. سئوال اساسی مقاله پیش رو این است: چرا جنبشهای اجتماعی در ایران به تغییر ساختارهای اجتماعی منجر نشده است؟<br /> این مقاله با روش تاریخی به بررسی مصادیق تأیید و رد هر دو نظریه در جامعه ایران پرداخته است و در نهایت نتیجه حاصل این است که جنبشهای اجتماعی بسیاری را میتوان در زمان ضعف قدرتهای استبدادی مشاهده کرد، اما شکننده بودن این جنبشها مانع از تغییرات سیاسی ـ اجتماعی شده است. این مکانیسم دلیل ایستایی تاریخ ایران و تا حدودی شرق را بازگو میکند. پس هر دو دیدگاه تنها مبیین بخشی از واقعیت موجود است. در پایان پس از کشف این رابطه براساس مراحل جنبش در نظر هربرت بلومر، برآیند این پژوهش عرضه تئوری تلفیقی برای تبیین جنبشها و مسئله دگرگونی ساختارهای سیاسی ـ اجتماعی در جامعه ایران است. یعنی داعیه مولف رسیدن به یک تلفیق نظری است
خلاصه ماشینی:
1. Hydraulic society 58 از سخنان ويتفوگل چنين استنباط مي شود که استبداد شرقي مانع بزرگي براي مالکيت خصوصي است و اين خود از شکل گيري نيروهاي اجتماعي مستقلي همچون طبقه فئودال جلوگيري بعمل آورده ـ در حالي که کنش هاي اجتماعي طبقاتي زمينه هاي جنبش دهقاني را در اروپا فراهم کرد.
اين دارندگان دارايي هاي منقول مي توانستند صنف هايي را سازمان دهند و غالبا خود دولت آن ها را وادار به چنين کاري مي کرد؛ ولي چه اصناف تجاري و چه صنف هاي پيشه وري ، نمي توانستند دستگاه سياسي مستقلي را در سطح محلي يا ملي انسجام بخشند (همان : ٤٠٩- ٤١٠) جان کلام نظريه استبداد شرقي در خصوص جنبش هاي اجتماعي اين است که به دليل تام و فراگير بودن قدرت استبدادي ، دولت در جوامع شرقي يي چون ايران قوي تر از جامعه بوده ، و فقدان قانون اساسي به معناي واقعي آن هيچ حد و حصري را بر اين قدرت ايجاد نکرد، بنابراين امکان شکل گيري انگيزش اجتماعي ، ايدئولوژي ، سازمان يابي و برنامه ريزي براي نيروهاي اجتماعي که عملا ضعيف و تحت کنترل قدرت استبدادي هستند وجود نداشت ، اما همواره امکان شورش وجود داشته و دارد.
برآيند نهايي نظريه فوران اين است که براي بررسي تاريخ تحولات اجتماعي جوامعي چون ايران بايد چند مولفه را به طور همزمان در نظر داشت : موقعيت جامعه مورد بررسي در نظام جهاني ، ميزان وابستگي دولت به قدرت هاي خارجي ، شيوه هاي توليد رايج ، ماهيت دولت و فرهنگ سياسي مخالف .