چکیده:
دینداران متهم به سرسختی در باور هستند؛ یعنی نه تنها به شواهد مخالف در برابر باورشان بی اعتنا هستند، بلکه مقاومت در برابر شواهد مخالف و پافشاری بر باورشان را نشانه استحکام ایمان خود می دانند. برخلاف دانشمندان که هیچ گونه اغماضی را حتی در برابر کوچک ترین شواهد روا نمی دانند. سی اس. لویس در این نوشتار می کوشد نشان دهد که این سرسختی دینداران در باورشان ناشی از اعتمادی است که مبنای هر گونه روابط شخصی میان تمام افراد است و شخص دیندار که بنا به گرایش اولیه اش، خود را در ارتباط شخصی عمیقی با خدا می یابد، نه تنها حق دارد به طرف رابطه اش اعتماد کند و در قبال او تردید به خود راه ندهد، بلکه در صورت پرهیز از چنین اعتمادی سزاوار سرزنش و مذمت است.
خلاصه ماشینی:
لویس در این نوشتار میکوشد نشان دهد که این سرسختی دینداران در باورشان ناشی از اعتمادی است که مبنای هر گونـه روابط شخصی میان تمام افراد است و شخص دیندار که بنا به گرایش اولیه اش، خـود را در ارتباط شخصی عمیقی با خدا مییابد، نه تنها حق دارد به طرف رابطه اش اعتماد کنـد و در قبال او تردید به خود راه ندهد، بلکه در صورت پرهیـز از چنـین اعتمـادی سـزاوار سرزنش و مذمت است .
چنین به ما القا شده که این فقط وظیفۀ دانشمند اسـت تا نسبت سنجی صحیحی بین شدت اعتقاد خود با بینۀ موجود، انجام دهد، تا در جـایی که شواهد کمتری وجود دارد، باوری نرمتر داشته باشد؛ و حتی جایی که بینه ای موثـق در مقابل ظاهر میشود، به کلی از آن باور صرفنظر کنـد.
اما آیا این منش ، همانی است که دوستان دانشمندش (فـرض مـیکـنم همه جز یک نفر) به عنوان اولین قدم، به او توصیه میکنند و فقط یکی از آنها شـرافت خود را با دانشمندبودن خود سازگار خواهد کرد؟ آیا آنها هـم مثـل مـا او را بـه سـبب سهل انگاری اخلاقیاش سرزنش میکنند یا اینکه او را به دلیل ارزش عقلانی کاری کـه انجام داده، تحسین میکنند؟ در عین حال، شایان ذکر است که چنین مبالغه ای در تمایزگذاشتن میـان سرسـختی مسیحی در ایمان و رفتار مردمان عادی در خصوص باورهای غیردینیشان صرفا اقدامی احتیاطی در برابر رقیب است .
واقعیت دوم از این قرار است : ما فکر میکنـیم کـه اکنـون دیگر میتوانیم ببینیم که چرا اگر اعتقاد اولیۀ ما صحیح باشد، چنین اعتمادی به بینـه در برابر شواهد مسلم بسیار، باید از ما طلب شود.