چکیده:
از همان سال دوم پس از انتشار " نقد عقل محض " ، تفسیر تجربه گرا – روانشاختی از آن نیز آغاز گردید؛ نخستین این تفسیرها به " مرور گوتینگن " مشهور است. این رویکرد تجربه گرا- روانشناختی اما در دهه آخر قرن هجدهم و اوائل قرن نوزدهم بود که با فریز، هربارت و بنکه با قوت بیشتری مطرح گردید. در این میان نقش فریز در طرح و اشاعه تفسیر روانشاختی از کانت، بسیار برجسته تر است. تفسیر روانشاختی بدان سبب که زمینهساز ظهور جریانهای مهمی در اندیشه نیمه دوم قرن نوزده و قرن بیست گردیده- جریان هائی همچون ناتورالیسم، ماتریالیسم، روانشناسیگری پوزیتیویسم- از اهمیت خاصی برخوردار است؛ اهمیتی که غالبا به دلیل استیلای روایت های نوهگلی از تاریخ فلسفه – که بر سنت تفسیری ایده آلیسم استعلائی از کانت به جای تفسیر روانشاختی صحه و تاکید می نهند – مغفول می ماند. با عنایت به اینکه از کانت در دهه های بازپسین قرن بیست و پس از انتشار کتاب " مرزهای حس استراسون در سال 1975 حیاتی دوباره یافته است، ضرورت پرداختن به این رویکرد تفسیری و چهره آغازین و برجسته آن – فریز – مضاعف میگردد.
From the second year after the publication of the Critique of Pure Reason, the empiricist-psychological interpretation of it began; the first collection of these interpretations was known as the Guttingen review. This psychological -empiricist approach was developed by Fries, Herbart and Benke with more intensity in the last decade of the eighteenth century and early nineteenth century. Meanwhile, Fries’ role in designing and promoting the psychological interpretation of Kant is much more prominent. Psychological interpretation has a special significance since it has prepared the ground for the emergence of important trends- such as naturalism, materialism, psychologism, and positivism- in the second half of the nineteenth century and the twenty-first century. However this significant approach usually is neglected due to the dominance of new-Hegelian narrations of history of philosophy- which instead of psychological interpretation, endorse the interpretive tradition of the transcendental idealism of Kant. Considering that Kant philosophy has revived in the latter decades of twenty-first century, particularly after the publication of Strawson’s the bounds of sense in 1975, it is needed to address this interpretive approach and its prominent figure, i.e. Fries.
خلاصه ماشینی:
شاید این سؤال پیش آید که، باوجود اینکه هدف کانت در نقد عقل محض تثبیت معرفت پیشینی و بهطور مشخص امکان احکام تألیفی ماتقدم است و ازطرفدیگر، با درنظرگرفتن اینکه ازمنظر کانت روانشناسی تجربی نمیتواند سهمی در معرفت پیشینی داشته باشد (CPRb: 152) و باید بهطور کامل از متافیزیک طرد شود (CPRb: 876/ CPRa: 848) و او در بنیانهای متافیزیکی علوم طبیعی صراحتا امکان روانشناسی تجربی را نیز منتفی دانسته است (Kant 2004: 136)، اساسا رویکرد روانشناختی به کانت با چه مجوزی میتواند اعلام وجود کند.
علاوهبر نقد روانشناسی بهطور عام، کانت گاه حتی سویۀ روانشناختی مدعیات خود نقد عقل محض را هم تضعیف میکند؛ برای مثال، در بخشی از پیشگفتار بر ویراست اول، اعلام میکند که سویۀ سوبژکتیو قیاس (deduction)، که به قوای شناختی فاهمه مرتبط است، ماهیتا فقط امری مفروض است و برای مقصود اصلی او در این کتاب ضروری نیست (CPRa: viii).
بدینترتیب، میتوان چنین گفت که کانت خود زمینة اشتقاق بین ایدئالیستهایی را که قیاس استعلایی را برجسته میکردند و فریز که معتقد بود رویکرد سوبژکتیو ـ روانشناختی ویراست اول نقد عقل محض بیش از ویراست دوم آن به روش نقادانه وفادار است فراهم آورد.
هرچند رویکرد سوبژکتیو ویراست اول نقد عقل محض بیش از رویکرد استعلایی ویراست دوم به طرح فریز نزدیک بود، اما حتی درمورد ویراست اول نیز فریز معتقد بود که کانت هنوز روش تجربی ـ روانشناختی را بهطور کامل بهکار نبرده است.