چکیده:
قرآن کتاب هدایت است و قصههای آن یکی از راه های هدایت بشر به راه مستقیم شمرده می -
شود و هرچه در آن هست حجت بوده و سخن باطل و بیهوده در آن نیست. بنابراین میتوان از قصص
قرآن احکامی را استنباط کرد. قصه های قرآن واقعی تاریخی هستند. قرآن برای تربیت انسانها از
قضایای عینی شاهد جسته و از حوادث تاریخی واقعی بهره گرفته و خداوند ذکر قصه را مقدمه ای
برای استخراج قانون کلی شناخت و ساختار آینده بشری میداند و یکی از اصول استنباط احکام
صحیح این است که شواهدی که ارائه میشود تخیلی نباشد. پس بنابراین میتوان گفت که قصه های
قرآنی ریشه واقعی تاریخی دارند. احکام شرایع گذشته تا زمانی که صورت تکامی یافته آنها در
شریعت اسلام احراز نشود، حجیت دارند، از همین رو همه قصه های قرآن که گزارشگر گفتمان فقهی
شرایع پیشین هستند، صلاحیت استنباط حکم فقهی را دارند.
The Qur'an is a book of guidance, and its stories are one of the ways of
directing mankind in the direct direction, and whatever is in it there is a proof
and there is no false and vain talk about it. Therefore, it is possible to deduce
the rules from the Qur'ānic verses. The stories of the Quran are real historical.
The Qur'an seeks to educate human beings from objective cases and take
advantage of real historical events, and God commands the mention of the
story as a prelude to extracting the general law of the knowledge and structure
of the future of mankind. And one of the principles of the inference of correct
judgments is that the evidence that It is not offered imaginative. Therefore, it
can be said that the Quranic stories have a real historical root. The preceding
sentences are valid until they are fully developed in the Shari'a of Islam.
Therefore, all the Qur'anic stories, which are the reporter of the
jurisprudential jurisprudential jurisprudential jurisprudence of the past, are
competent to deduce the jurisprudential ruling.
خلاصه ماشینی:
بخش دوم: بررسی قصههای واقعی تاریخی قرآن اصلا کتاب تاریخ نیست و منظورش از نقل داستانهای خود قصهسرایی مانند کتب تاریخ و بیان تاریخ و سرگذشت نیست، بلکه کلامی است الهی که در قالب وحی ریخته شده، و منظور آن هدایت خلق به سوی رضوان خدا و راههای سلامت است، به همین جهت است که میبینیم هیچ قصهای را با تمام جزئیات آن نقل نکرده، و از هر داستان، آن نکات متفرقه که مایه عبرت و تأمل و دقت است یا آموزنده حکمت و موعظهای است یا سودی دیگر از این قبیل دارد، نقل میکند و کاملا پیدا است که اگر میخواست این جملهها را به یکدیگر متصل کند، داستانی طولانی میشد، بلکه به طور کلی از هر داستان آن قسمتهای برجستهاش را که آموزنده حکمتی یا موعظهای و یا سنتی از سنتهای الهیه است که در امتهای گذشته جاری شده نقل میکند (موسوی همدانی، 1374: 2/466).
او میگوید که در این داستانها به هدهد و مورچه، شخصیت انسانی داده شده تا پیامی منتقل شود و گرنه این گفت وگوها را نباید بر واقعیت حمل کرد؛ بلکه فرض و خیال نیز برای بازگویی این داستانها کافی است هر چند لزومی ندارد همه عناصر این داستانها خیالی و غیر واقعی باشند؛ ولی به هر حال خیال هنری و ادبی در آنها راه یافته است (خلف الله، 1999: 287-289).