چکیده:
بررسی ادبیات موجود در «فلسفه علوم اجتماعی» نشان می دهد که «درباره موضوع
نسبت علوم اجتماعی و«ارزش» ها عمدتا دو موضوع با یکدیگر خلط شده اند یا از یکدیگر
تمیز داده نشده اند. نخست، موضوع حضور یا عدم حضور ارزشها در نظریه پردازی علوم
اجتماعی و در مواجهه با پدیده های اجتماعی است که آیا آ نطور که پوزیتیویس تها تلقی
می کنند علوم اجتماعی بر آمده از خود واقعیت و بدون دخالت دانشمند شکل گرفته یا
کاملا تحت تاثیر، یا بهتر بگوییم تعیّن ارزش های نظریه پرداز است. موضوع دوم، بحث
ارتباط دانش تجربی با ارز شهای اخلاقی است که در علوم اجتماعی اولین بار به وسیله
وبر مطرح می شود. در اینجا بحث بر سر عینیت و واقع نمایی گزاره های علمی نیست،
بلکه بر سر شان ابزاری یا ذاتی علوم اجتماعی در دسترسی به ارزش هاست. «عدم استنتاج
ارزش از دانش» و «غیر عقلانی بودن حوزه ارزش ها» - که از نظر وبر محل نزاع خدایان است- مباحثی است که ذیل این موضوع قرار می گیرد تا نهایتا ارتباط علوم اجتماعی با این گونه ارزش ها روشن شود.
در قسمت اول با تحلیل دقیق تر دو مفهوم «ربط ارزشی» و «ازادی ارزشی» وبر، دو
معنای ارزش ها، یکی در معنای «متافیزیکی» و دیگری در معنای «اخلاقی»، از هم تمییز داده شده و با دو مفهوم پیشین متناظر می شوند تا با استفاده از آرای وبر، «نسبت علوم اجتماعی و ارزش ها» به صورت کامل تحلیل شود. در قسمت دوم، «چیستی بحران ارزش» در تفکر مدرن با استفاده از آرای صاحب نظرانی چون نیچه، هورکهایمر، اشتروس و...بررسی می شود و پیامدهای اجتماعی این بحران در نظر وبر، که «قفس آهنین اجتماعی» و «راه گمشده علم» است، مورد اشاره قرار می گیرد.
در قسمت سوم به بازخوانی علوم اجتماعی در جهان پساوبری می پردازیم و شان علوم اجتماعی با توجه به بحران ارزش ها و الگوی ممکن برای ادامه حیات علوم اجتماعی پساوبری بررسی می شود و در همین رابطه، آرای هابرماس و سه الگوی علم اجتماعی او که تحت تعین تعلقات بشری است مورد تحلیل قرار می گیرد. در نهایت به تبیین نقش علوم اجتماعی در ایران و «حضور فرهنگ بومی در مقام ارزش ها» و در مرحله بعدی «دینی وعقلانی شدن علوم اجتماعی» به عنوان الگو های بدیل علوم اجتماعی پرداخته می شود.
خلاصه ماشینی:
(جليلي ، ١٣٨٥: ٤٩) امــا وبر درباره نســبت ارزش ها و علوم اجتماعي دو ســخن معــروف دارد که به ظاهر متعارض ديده مي شــوند: نخســت ، بحث او از حضور «ربط ارزشــي »٢ در نظريه پردازي جامعه شــناختي ؛ دوم ، «آزادي ارزشي »٣ او که تمام دانشمندان علوم اجتماعي را از دخالت دادن ارزش هايشــان در کلاس و امور علمي شان بر حذر مي داشت ، (وبر، ١٣٧٠: ٨٤) اما در واقع ، اين ها دو موضوع مستقلند که اغلب تحت عناويني نظير «آزادي دانش از ارزش »، «بي طرفي ارزشي » و «جدايي دانش از ارزش » با همديگر عنوان شده و با يکديگر خلط و يک جا در نظر گرفته مي شوند(١).
(رووت ، ١٣٨٩: ٨٤، به نقل از کتاب «مقاله اي درباره طبيعت و معناي علم اقتصاد» ليونل رابينز) بــا اين حال ، از نظر فلســفي همه بحث وبر، در ايــن دو گزاره ـ که ارزش هاي اخلاقي ِ از دانش تجربي قابل اســتنتاج نيســت و حوزه ارزش هاي اخلاقي ، حوزه خارج از علم و عقلانيت علمي و در واقع حوزه ايمان است ـ خلاصه نمي شود.
امــروز نه تنها چنين خردي رو بــه زوال رفته و در حال احتضار اســت ، بلکه با محرز شــدن اتــکاي بينش علمي به اين دســتگاه مابعدالطبيعه (يا محوريت ارزش در معناي متافيزيکي آن در گزاره هاي علمي ) و با مشخص شدن ناتواني علم تجربي در تجويز (يا عدم استنتاج ارزش در معناي اخلاقي آن از گزاره هــاي توصيفــي )، نوعي حالت «تعليق زيربنايي معرفت » به وجود آمده اســت کــه نيچــه از آن تعبير به نيهيليســم مي کند و من در اين مقالــه از آن به «بحران ارزش در علوم اجتماعي » تعبير کرده ام .