چکیده:
جنگ با تروریسم پدیده ی جدیدی است که پس از حوادث یازده سپتامب توسط دولت آمریکا مطرح شد. این ایده پاسخ مستقیمی است به حوادثی که در این روز رخ داد و از یک سو پیامدهای گسترده ای را رد قالب حمله ی نظامی به عراق و افغانستان در پی داشت،و از سوی دیگر برخوردهای تبعیض آمیز را به صورت قانونی به مظنونان و متهمان اقدامات تروریستی تحمیل نمود. این تبعیض ها و سایر اعمال غیر انسانی به حدی است که بسیاری از اصول حقوق کیفری و حتی انسانی را مورد خدشه قرار داده است این نتایج ناگوار، جنگ با تروریسم را به نبرد با عدالت یا " دروغی بزرگ"، تبدیل کرده که شاید هیچ گاه نتوان به آن امید بست
خلاصه ماشینی:
بر این اساس دولت مردان آمریکایی در غرب به درستی از تروریسم تعریف نکرده اند و تنها به اشاره ای از آن بسنده نموده اند چرا که چنان چه واژه ی مزبور به مفهوم اصلی آن تفسیر گردد بی تردید آمریکا و کشورهای غربی وابسته به آن ، اگر تنها گروه های تروریستی جهان نباشند در شمار اولین کسانی قرار خواهند داشت که برای رسیدن به اهداف سیاسی متوسل به ترور می شوند.
اسامه بن لادن در ٢٦ می ١٩٩٨ به دولت ایالات متحده ی آمریکا اعلام جنگ کرد و برای شروع یازده هفته بعد سفارتخانه های آمریکا در کنیا و تانزانیا را هدف حمله قرار داد و در این میان موجب کشته شدن بیش از دویست نفر گردید.
/ تردید دیگر در این زمینه آن است که آیا مبارزه با تروریسم اساسا می تواند شکل جنگ به خود بگیرد؟ چگونه می توان ضمانت اجرای کیفری یک عمل مجرمانه را در مخاصمه ی مسلحانه جست ؟ به علاوه چنان که در گزارش کارگروه حمایت از حقوق بشر در مقابله با تروریسم ، که از سوی صلیب سرخ جهانی در مارس ٢٠٠٤ در شهر کپنهاک تشکیل گردید، آمده است اگر پیش گیری از تروریسم به استفاده از زور بیانجامد این وضعیت هنگامی می تواند یک مخاصمه ی مسلحانه محسوب شود که واجد شرایط زیر باشد: ١- حجم یا طول درگیری به اندازه ای باشد که بتوان آن را فراتر از یک ناآرامی یا تنش موقت دانست ؛ ٢- امکان مشخص کردن دو طرف درگیری وجود داشته باشد؛ ٣- قلمرو جغرافیایی مخاصمه را بتوان معین نمود؛ و ٤- آغاز مخاصمه مشخص باشد و بتوان پایانی نیز بر آن متصور بود.