چکیده:
یکی از مهمترین نظریه پردازان عالم اسلام که به جنبه های گوناگون جوامع بشری، از جمله اقتصاد پرداخته، عبدالرحمن بن خلدون ( 808- 732 ه.ق) است. او را در روزگار ما بیشتر به عنوان پایه گذار علم جامعه شناسی می شناسند، زیرا او در اثر ماندنی خود «مقدمه» به تجزیه و تحلیل احوالات جوامع و حکومتهای روزگار خود می پردازد، ولی آن جنبه از نظریات ابن خلدون که در باره آن کمتر بحث شده است، نگاه او به اقتصاد و اقتصاد سیاسی است. او معتقد است که قوانین اقتصادی نیز مانند دیگر سنتهای حاکم بر جامعه، ثابت و لایتغیر هستند، مگر آنکه آنها را بشناسیم و از آنها به سود خود و جامعه استفاده کنیم. نگاه انتقادی ابن خلدون به نهادهای مختلف اجتماعی، از جمله نهادهای اقتصادی به گونه ای خواننده علاقه مند را درگیر مباحث اقتصادی می کند که گویی او دغدغه ای بجز این گونه مسایل نداشته است.
ابن خلدون بر این باور بود که مردم هنگام ظهور پیامبر عمران بدوی و یا تمدن اولیه داشتند و هم و غم آنها تهیه غذا و لباس بود. در دوران بعدی به عمران حضری یا تمدن شهر نشینی دست یافتند که عنصر تجارت در سطح کلان به آن اضافه و ارتباطات اجتماعی بیشتر شد و این در حالی است که صاحب منصبات جامعه اسلامی، با غرق شدن در رفاه و تجمل، از روند انحطاط غفلت نمودند تا اینکه این تمدن که از درون پوسیده شده بود، به دست مغولان فرو ریخت و بخش اعظم این فرو پاشی به دلیل عدم توجه به مسایل اقتصادی جامعه اسلامی است که ابن خلدون به طور مفصل به تجزیه و تحلیل آن پرداخته است، در واقع، ابن خلدون با مورد مطالعه قرار دادن نهادهای موجود در جامعه اسلامی و نقد آنان، موجب ارایه نظریات ارزشمندی در زمینه های مختلف سیاسی، اقتصادی و اجتماعی گردیده است که شباهت زیادی با نظریات ارایه شده توسط اقتصاد دانان نهادگرا، همچون «داگلاس، سی، نورث» دارد؛ به گونه ای که با توجه به فاصله چند صد ساله می توان آنان را با یکدیگر مقایسه کرده، نتیجه گرفت که قوانین اقتصادی جهان شمول، و ثابت هستند و صرفا با شناخت این قوانین قادریم از آنها به سود جوامع انسانی استفاده کنیم. به همین دلیل نیز مکتب نهادگرایان نوین اقتصاد را چیزی جز تاریخ نهادهای اقتصادی نمی دانند و این تقریبا همان کاری است که این خلدون در مقدمه به آن می پردازد.